|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناتوانی خود در تحمل شرایط سخت سخن میگوید و به بیقراریاش اشاره میکند. او به شوخیهای یک کودک و تأثیر آن بر مردان اشاره میکند که به نوعی از آن آسیب دیدهاند. همچنین شاعر به معلمی که تحت تأثیر شوخیهای کودکانه است میپردازد و از رفتار تقلیدی کبک به عنوان مثال استفاده میکند تا نشان دهد که ادب و اخلاق از بین رفته است. نهایتاً، شاعر از حال خود و زخمهای عمیقش که ناشی از این وضعیت است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دیگر از من صبر و تحملی دیده نمیشود، دستانم و دامنم آشفتگی و بیقراری را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: من و آن کودک بازیگوش که در پی مردان، صد خانه را از وجود آنها خالی کردیم، در بازی سوارکاری مشغول بودیم.
هوش مصنوعی: معلم مانند کبابی است که با شوخی و سر زندهاش باعث درخشش برق و روشنایی میشود، بهطوریکه ابرها را به پردهای تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: کبک نمیتواند رفتار کوهنشینان را بیاموزد و این نشاندهنده ناآگاهی اوست.
هوش مصنوعی: صائب، کسی که به او اشاره شده، به شوخی میگوید که او حالتی از ناامیدی دارد و هیچ کاری نمیتواند انجام دهد جز تحمل درد و زخمهای عمیق زندگی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری
که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.