گنجور

 
صائب تبریزی

ازان به خاطر من ترک کار دشوارست

که بار دوش توکل شدن به دل بارست

اثر گذار اگر عمر جاودان خواهی

که زندگانی هر کس به قدر آثارست

ازان به تلخی هجر از وصال ساخته ام

که رعشه دارم و این جام سخت سرشارست

امید هست که شیرازه گهر گردد

ز تار و پود جهان رشته ای که هموارست

شد از شکست خریدار، توتیا گهرم

همان ز ساده دلی تشنه خریدارست

ازان همیشه بود وقت می پرستان خوش

که هر کجا که غمی هست رزق هشیارست

تو بی دریغ به ویرانه گنج می بخشی

وگرنه درد ترا دل کجا سزاوارست؟

نفس شمرده زنان راست دل بجا صائب

چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

جواب آن غزل آصفی است این صائب

زمانه ای است که هر کس به خود گرفتارست

 
 
 
رودکی

به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را

چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست

چو پوست روبه ببینی به خان واتگران

بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست

امیر معزی

چه صورت است که بی‌جان بدیع رفتارست

چه پیکرست که بی‌دل شگفت‌ گفتارست

مساعد قدرست او و ترجمان قضاست

وزیر عقل و وکیل سپهر دوارست

به تیر ماند و او را به‌قیر پیکان است

[...]

حکیم نزاری

دلم هنوز به پیرانه سر گرفتارست

هنوز در سرم آشوب عشق بسیارست

میی ست در سرم از جام روزگار الست

که حاجتم نه به خم خانه نه به خمّارست

دلم گریخته در تار تار زلف کسی ست

[...]

خواجوی کرمانی

شعاع چشمه ی مهر از فروغ رخسارست

شراب نوشگوار از لب شکر بارست

کمند عنبری از چین زلف دلبندست

فروغ مشتری از عکس روی دلدارست

نوای نغمه مرغ از سرود رود زنست

[...]

جهان ملک خاتون

بیا که بی رخ خوبت مرا به دل بارست

ببین که دیده ز هجر رخ تو خون بارست

بخور ز لطف غم حال ما که بد نبود

اگرچه در دو جهانت چو بنده بسیارست

اگر به پرسش مسکین قدم نهی روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه