دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش
کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش
گر ترا از کار کردن فرصت گفتار نیست
رفته رفته کار گویا می شود غمگین مباش
چون حباب این عقده کز کسب هوا در کار توست
از نسیمی عین دریا می شود غمگین مباش
گر ترا در پرده دل هست حسن یوسفی
مشتری بسیار پیدا می شود غمگین مباش
در کنار گل نخواهد ماند شبنم جاودان
آخر از پستی به بالا می شود غمگین مباش
گر نسیم صبح غافل از گشاد دل شود
این گره چون غنچه خود وا می شود غمگین مباش
خون به مهلت مشک شد درناف آهوی ختن
گریه های تلخ صهبا می شود غمگین مباش
جوهر تیغ زبان لاف یک دم بیش نیست
صبح کاذب زود رسوا می شود غمگین مباش
نقطه خاک سیه، صائب اگر صاحبدلی
دلنشین تر از سویدا می شود غمگین مباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل به عشق از بستگی وا می شود غمگین مباش
عاقبت این قطره دریا می شود غمگین مباش
نقد جان بیعانهٔ یک بوسه زان لعل لب است
شاد زی ایدل که سودا می شود غمگین مباش
در حصول مدعا بیتابیی در کار نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.