عقل پوچ از عهده سودا نمی آید برون
پنبه از تسخیر این مینا نمی آید برون
چشم آن دارم که با نام و نشان آیم برون
از بیابانی که نقش پا نمی آید برون
عالمی از بیخودی گر هست خوشتر در جهان
چون فلاطون از خم صهبا نمی آید برون؟
گرچه دارد شوخی ما برق را در پیچ و تاب
از لب ما خنده بیجا نمی آید برون
هر که شمعی زیر خاک از دیده بینا نبرد
از شبستان کفن بینا نمی آید برون
حیرتی دارم که با این بی قراری های شوق
چون مرا بال و پر از اعضا نمی آید برون؟
تیغ ما از بی زبانی در نیام زنگ نیست
شیرمردی از صف هیجا نمی آید برون
هر که را دیدیم، دارد بر جگر داغ نفاق
ماهی بی فلس ازین دریا نمی آید برون
شبروان کوی جانان را سلاحی لازم است
ماه بی تیغ و سپر شبها نمی آید برون
این چه دامان نزاکت بر زمین ساییدن است
گل به این تمکین (و) استغنا نمی آید برون
در شبستانی که اهل شرم ساغر می زنند
از دهن ها نکهت صهبا نمی آید برون
این جواب آن غزل صائب که می گوید مثال
هیچ کس از فکر این سودا نمی آید برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات و تفکرات عمیق خود اشاره میکند و نشان میدهد که عقل نمیتواند به تنهایی به اهداف عمیق و احساسی دست یابد. او به بیابانی از اندیشه اشاره میکند که در آن هیچ نشانهای وجود ندارد و از وجود شوق و اشتیاق در دل خود حیرت دارد. شاعر به تفاوتهای انسانی، نیاز به ابزار و سلاح برای مقابله با مشکلات و چالشها اشاره میکند و در نهایت به این نکته میپردازد که نمیتوان از فکر و عشق واقعی به سادگی گذشت. شعر تأکید بر عمق و پیچیدگی احساسات در مواجهه با واقعیتهای زندگی دارد.
هوش مصنوعی: عقل ناتوان نمیتواند از پس این خواسته برآید و هیچکس نمیتواند این زیبایی را از تصرف خود خارج کند.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که با نام و نشانی مشخص از این بیابان بیرون بیایم، بیابانی که هیچ نشانهای از گذشتهام در آن قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا عدهای از بیخبری و سرمستی لذت ببرند، چه بهتر از آن که کسی مانند افلاطون از شراب سرمستی بیرون نمیآید؟
هوش مصنوعی: هرچند که شوخی ما شاداب و دلنشین است، اما لبخند نابهجایی از ما پدید نمیآید.
هوش مصنوعی: هر کس که نتواند با دیدی آگاه شعلهای از زندگی را در دل خود برافروزد، نمیتواند از تاریکی و سردی مرگ به روشنی و حیات و زندگی خارج شود.
هوش مصنوعی: من در حیرتم که با این همه بیقراری و شوقی که دارم، چرا نمیتوانم احساس پرواز و آزادی را تجربه کنم و چرا جسمم نمیتواند مرا رها کند؟
هوش مصنوعی: تیغ ما به دلیل عدم سخن گفتن به حالت خاموشی درآمده است و زنگزدگی ندارد. شجاعت یک مرد دلیر از میان صف جنگ بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: هر کسی را که دیدیم، به طرز عجیبی در دلش آشفتگی و جدایی وجود دارد و در این دریا، نمیتوان از درد و رنجی که در دل دارد، خود را رها کند.
هوش مصنوعی: شبگردان در کوی محبوب نیازمند ابزاری مناسب هستند؛ چرا که در شب، ماه بدون شمشیر و سلاح درخشش ندارد و برای ظهور در جهان بیرون نمیتواند بیاید.
هوش مصنوعی: این چه نوع ناز و زیبا خواهی است که گل به زمین میافتد و اینگونه خود را بزرگ و مستقل نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در مکانی که افراد شرم و حیا دارند و مشغول نوشیدن مشروبات هستند، رایحه خوش مشروبات به طور طبیعی از دهانها بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هیچکس نمیتواند به درستی به عمق افکار و احساسات پیچیدهای که در ذهن یک فرد وجود دارد، دسترسی پیدا کند. هر کسی دنیای خاص خود را دارد و هیچکس نمیتواند بهطور کامل آن را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.