گنجور

 
صائب تبریزی

در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش

در پیش زنگی آینه زنگ دیده باش

در جویبار عقل به لنگر خرام کن

در بحر عشق کشتی طوفان رسیده باش

در جستجوی خانه در بسته است فیض

دایم چو غنچه سر به گریبان کشیده باش

ماهی زبان بحر شد از فیض خامشی

در بزم اهل حال زبان بریده باش

یاد از نگاه گیر طریق سلوک را

درعین آشنایی مردم رمیده باش

پای گریز، شهپر پرواز دشمن است

گر پیش سیل روی آرمیده باش

صائب ببند لب ز بد و نیک مردمان

در دفتر جهان،سخن ناشنیده باش

 
 
 
واعظ قزوینی

با خلق همنشین و، از ایشان رمیده باش

مضمون دلنشین ز خاطره پریده باش

از خود چنان مرو، که دگر رو به پس کنی

از چشم خویش همچو سرشک چکیده باش

غافل مشو ز دشمنی خویش، یک نفس

[...]

جویای تبریزی

ای دل هم آرمیده و هم می رمیده باشد

آه به باد رفته و اشک چکیده باش

جمعیت دل ار طلبی راه درد گیر

یعنی به رنگ غنچه گریبان دریده باش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه