گنجور

 
صائب تبریزی

تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو

شد سرمه گوشه گیر ز چشم سیاه تو

ما امتحان دشنه الماس کرده ایم

از یک سرست با مژه کینه خواه تو

یادم ز جلوه های قد یار داده ای

ای کبک خوش خرام سر ما و راه تو

در چشم شور حشر نمک کرد انتظار

در پرده تا به چند نشیند نگاه تو؟

ای شاخ گل ببال که با این غرور حسن

گل کج ندیده است به طرف کلاه تو

صائب به هوش باش مبادا دل شبی

آتش به خرمنی بزند برق آه تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو

آراسته است مملکت از تخت و گاه تو

هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو

هستی پناه عالم و ایزد پناه تو

فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو

[...]

عبید زاکانی

ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو

خورشید در حمایت پر کلاه تو

شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

ای برتر از شهان جهان دستگاه تو

تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید

[...]

جهان ملک خاتون

آمد دل ضعیف من اندر پناه تو

کرد او وطن به سایه زلف سیاه تو

هم در پناه زلف تو باد انتقام او

یارب به سرّ سینه مردان راه تو

آخر نظر به حال من مستمند کن

[...]

حافظ

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال

[...]

صوفی محمد هروی

ای توتیای دیده من خاک راه تو

جانم فدای غمزه چشم سیاه تو

ای شهسوار حسن عنان را کشیده دار

کز حد گذشت ولوله دادخواه تو

بر بام قصر چون بگشادی نقاب دوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه