گنجور

 
صائب تبریزی

در محفلی که تیغ زبان بر کشیده ایم

در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم

گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند

ابرو ترش نساخته بر سر کشیده ایم

در پرده دل است شب و روز عیش ما

دایم چو غنچه سر به ته پر کشیده ایم

شاخ شکوفه ایم، سبیل است سیم ما

چون نوبهار رشته ز گوهر کشیده ایم

از داغ لاله نامه ما دل سیه ترست

چون لاله بس که باده احمر کشیده ایم

هرگز ز پیش چشم چو مژگان نمی رود

خاری که در ره تو ز پا بر کشیده ایم

از نقش بوریای قناعت، که سبز باد!

صائب همیشه صفحه مسطر کشیده ایم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

تا دامن از بساط جهان در کشیده ایم

رخت خرد به کوی قلندر کشیده ایم

ای ساقی، از قرابه فرو ریز می که ما

خونابه ها ز شیشه اخضر کشیده ایم

در حقه سفید و سیه بر بساط خاک

[...]

صائب تبریزی

ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم

در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم

گردیده است گریه گره در گلوی شمع

در محفلی که رشته ز گوهر کشیده ایم

افسردگی علاج ندارد، و گرنه ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه