آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
فانوس گردباد شود بر چراغ ما
چون خون مرده در گل سرخش نشاط نیست
گویا که ریخت ماتمیی رنگ باغ ما
ماییم و داغی از جگر گل فگارتر
ناخن مبادش آن که بکاود به داغ ما
ای بخت ما به ظلمت شبهای غم خوشیم
روغن مکش ز ریگ برای چراغ ما
انجام خود در آینه شیشه دیده است
پیوند تاک می برد انگور باغ ما
با آن که از شکسته دلی پر نمی زند
بر گرد سرو شیشه تذروست زاغ ما
صائب ز جویبار حیا آب خورده ایم
خورشید چشم بسته درآید به باغ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق ناشی از غم و ناامیدی است. شاعر از آشفتگی ذهن و دل خود سخن میگوید و اینکه چطور این وضعیت بر زندگی و خوشیهایش تأثیر گذاشته است. او از روزهای تاریک و غمآور زندگی خود یاد میکند و به زیبایی و شادیهایی که در باغش وجود دارد، اما تحت تأثیر اندوه قرار گرفتهاند، اشاره میکند. شاعر به نوعی در تلاش است تا با پذیرش درد و غم، به زیباییهای زندگی نیز نگاهی داشته باشد، هرچند که این زیباییها تحتالشعاع غم و رنج قرار گرفتهاند. در مجموع، شعر تفکر عمیق شاعر را درباره زندگی، عشق، و رنج انسانی منعکس میکند.
هوش مصنوعی: عقل ما در حال پریشانی است و این وضعیت باعث میشود که روشنایی ما مانند فانوس در میان طوفان و گردباد به خطر بیفتد و دچار اختلال شود.
هوش مصنوعی: خون مرده در گل سرخ نمیتواند شادابی را به تصویر بکشد، گویی رنگ و بوی غم و اندوه بر باغ ما نشسته است.
هوش مصنوعی: ما زندهایم با دردی عمیق در دل، که هیچکس حق ندارد به آن درد دست بزند یا آن را جستجو کند.
هوش مصنوعی: ای مقدر ما در شبهای تاریک و غمانگیز راضی به سرکردن هستیم، ولی لطفاً برای روشن کردن چراغ ما از خاک و شن استفاده نکن.
هوش مصنوعی: خودش را در آینه شیشهای میبیند و به یاد میآورد که انگورهای باغ ما به شاخههای تاک وصل هستند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل شکستهای داریم و جرات پرواز نمیکنیم، اما همچنان در اطراف درخت سرو، مانند زاغی هستیم که در کنار شیشههای شکسته پرسه میزند.
هوش مصنوعی: ما از جویبار حیا، آب زندگی گرفتهایم و اکنون خورشید با چشم بسته به باغ ما وارد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما
هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما
مست فراغتیم باقبال می فروش
خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما
پرورده هوای گلستان آن گلیم
[...]
تا کی به شعله ای نزند جوش داغ ما؟
پیش از فتیله چند بسوزد چراغ ما؟
ای محتسب به توبه قسم می دهم ترا
کاین موسم بهار مخور بر دماغ ما
(حسرت به نور ذره و عمر شرر کشد
[...]
بیحرز شعله نگذرد از پیش داغ ما
پروانه احتراز کند از چراغ ما
چون دیده دور شد از تو رنگ نگه پرید
تا رنگ میرسید شکست ایاغ ما
یک روزه عیش ما نشود محنت دو کون
[...]
افروخت از تبسم مینا ایاغ ما
تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما
تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم
از آستین رهی ست به سوی دماغ ما
ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار
[...]
باران سنگ فتنه اگر دیرتررسد
از خود چو لاله رخنه برآرد ایاغ ما
نخل از چه ره بلند شود، گل کجا دمد
چون باغ کاغذین، دو وجب نیست باغ ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.