گنجور

 
صائب تبریزی

معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گردد

به منزل، چون مصور شد، ملک داخل نمی گردد

نبرد از مغز زاهد باده گلرنگ خشکی را

به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد

نگاه بی غرض با حسن در یک پیرهن باشد

حجاب چشم مجنون پرده محمل نمی گردد

دل بیتاب پاس عصمت معشوق می دارد

به گرد شمع، این پروانه در محفل نمی گردد

نگردد سنگ راه سالکان آسایش دنیا

که سیل تندرو آسوده در منزل نمی گردد

نباشد بار بر آزاد مردان عقده مشکل

قد سرو و صنوبر خم زبار دل نمی گردد

به امید برومندی نهالی را رسانیدم

ندانستم کز او جز بار دل حاصل نمی گردد

زقتلم چون حنا آن دست سیمین را نگارین کن

که خون من و بال دامن قاتل نمی گردد

دم نشمرده صائب جنگ دارد با دل روشن

که صبح صادق از پاس نفس غافل نمی گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

نه از رحم است اگر نخجیر من بسمل نمی گردد

به خون من زبان خنجر قاتل نمی گردد

مرا نتوان به ناز و سر گرانی صید خود کردن

نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمی گردد

غبار خاطر خلوت سرای او چرا گردم؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

میان خلق، با خلق آشنا کامل نمی‌گردد

که در دریاست آب گوهر و داخل نمی‌گردد

کدورت از تری‌های عدو باشد ز خامی‌ها

سفال از پختگی در آب هرگز گل نمی‌گردد

نمی‌داند که مال از بذل کردن می‌شود افزون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه