گنجور

 
صائب تبریزی

دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است

مغز این نافه به یک عطسه پریشان شده است

بید گل می کند از پرتو صاحب نظران

سر دار از سر منصور به سامان شده است

جمع چون غنچه به شیرازه محشر نشود

مغز هر کس که ز بوی تو پریشان شده است

دل عاشق چه غم از اشک دمادم دارد؟

کشتی نوح، خراباتی طوفان شده است

گل روی تو که سر پنجه زدی با خورشید

از خط سبز، چراغ ته دامان شده است

سپر حادثه چرخ بود روی گشاد

زخم کمتر خورد آن پسته که خندان شده است

دل سرگشته ام از شوق شبستان عدم

گردبادی است که مشتاق بیابان شده است

صائب امشب سخن آن لب میگون می گفت

می توان یافت که از توبه پشیمان شده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

مگر این دم سر آن زلف پریشان شده است

که چنین مشک تتاری عبرافشان شده است

مگر از چهره او باد صبا پرده ربود

که هزاران قمر غیب درخشان شده است

هست جانی که ز بوی خوش او شادان نیست

[...]

صائب تبریزی

اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است

پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است

باده چون سیل ز هر چشمه روان گردیده است

کمر پل ز می لعل، بدخشان شده است

از گل و شمع که افروخته و ریخته است

[...]

جویای تبریزی

عالم از جوش بهاران چه بسامان شده است

شش جهت نام خدا یک گل خندان شده است

غالب دهلوی

از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است

جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است

چشم بد دور چه خوش می تپم امشب که به روز

نفس سوخته در سینه پریشان شده است

در دلش جویی و در دیر و حرم نشناسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه