پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است
پای جهان نورد خیالم نبسته است
گر بشنوی زمن دو سه حرفی چه می شود؟
راه سخن به مور، سلیمان نبسته است
در تنگنای خاک کند سیر لامکان
آزاده ای که دام علایق گسسته است
خون می چکد به هر لبی انگشت می زنی
از زیر تیغ چرخ، مسلم که جسته است؟
با سوزن مسیح نمی آرم برون
خاری که در ره تو به پایم شکسته است
زلف تو در گرفتن دلهاست بیقرار
هر چند از گرانی دلها شکسته است
از قیل و قال تیره شود وقت اهل حال
از عکس طوطی آینه ام زنگ بسته است
صائب ز سیل حادثه از جا نمی رود
چون کوه هر که پای به دامن شکسته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با اشاره به پیری و محدودیتهای ناشی از آن، از آزادی خیال و تواناییهای ذهنی خود سخن میگوید و تأکید میکند که باوجود مشکلات، همیشه امکان بیان و ارتباط وجود دارد. وی به آزادی روحی و گسستن از وابستگیها اشاره میکند و بیان میکند که دردها و سختیها در زندگی هر فرد وجود دارد. همچنین، او در توصیف عشق و احساسات، به نقش و تأثیر زلف معشوق اشاره میکند و به این نکته میپردازد که حتی با وجود وزن دلها، علاقه و عشق همچنان پابرجاست. در نهایت، شاعر بر قدرت ایستادگی و مقاومت در برابر چالشها تأکید میکند، همانند کوه که در برابر سختیها تسلیم نمیشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه پیری باعث شده بال و پرم آسیب ببیند، اما خیال من هنوز به سفر در دنیای هستی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر از من چند کلامی بشنوی، چه اتفاقی میافتد؟ راه گفتگو برای هر کسی، حتی مور، بسته نیست.
هوش مصنوعی: آزادهای که از وابستگیها و علایق دنیوی جدا شده است، در سختیهای زندگی و محدودیتهای مادی به راحتی میتواند حرکت کند و به سوی مقصدی بینهایت برود.
هوش مصنوعی: خون از هر لب جاری میشود و تو با انگشت خود از زیر تیغ سرنوشت فشار میآوری، پس معلوم است که کسی فرار کرده است؟
هوش مصنوعی: با سوزن مسیح نمیتوانم خارهایی که در مسیر تو باعث زخم پایم شدهاند، بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: موهای تو باعث میشود دلها بیقرار شوند، هرچند که دلها به خاطر بار سنگین خود شکستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که اهل دل درگیر حرف و بحثهای بیفایده میشوند، زمانشان تیره و تار میشود. من هم از نگاه کردن به دنیا و بیان احساساتم چون طوطی که در آینه میبیند، خسته و دلزده شدهام.
هوش مصنوعی: صائب با وجود سیلابهای حوادث، همچنان مثل کوه ثابت و استوار است. اما کسانی که پشتیبانی و پناهگاهشان را از دست دادهاند، به راحتی متزلزل میشوند و نمیتوانند مانند او مقاومت کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوریده ئیست زلف تو کز بند جسته است
خطّ تو آن نبات که از قند رسته است
آن هندوی سیه که تواش بند کرده ئی
بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است
گر زانگ روی و موی تو آشوب عالمست
[...]
دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای
کابادی و خرابی آن جسته جسته است
آبادیش عمارت بر باد رفته ای
ویرانیش عماری درهم شکسته است
از عرعر خران وی اسبان رمیده اند
[...]
از من غبار بسکه بدلها نشسته است
بر روی عکس من در آئینه بسته است
اندیشه ای زتیر و کمان شکسته نیست
زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است
خوار است آنکه تا همه جا همرهی کند
[...]
جام شراب، مرهم دلهای خسته است
خورشید، مومیایی ماه شکسته است
طرف از شکستگان جهان کس نبسته است
دشمن درست کرده که ما را شکسته است
جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل
دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟
پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.