اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست
بحر و کان را نبود این زر و گوهر که مراست
حرف حق گرچه بلندست ز من چون منصور
سردارست بسامانتر ازین سر که مراست
هر قدر بیش خورم، کم نشود خون جگر
چشم بد دور ازین باده احمر که مراست
بهر کاهش بود افزایش من چون مه نو
کز دل خویش بود رزق مقدر که مراست
داغ بالین من و درد بود بستر من
چون کنم خواب به این بالش و بستر که مراست؟
مگر از جاذبه عشق به جایی برسم
ورنه پیداست کجا می رسد این پر که مراست
نیست ممکن که کند دانه من نشو و نما
گر رگ ابر شود هر مژه تر که مراست
آن که جان دو جهان را به نگاهی نخرد
کی به چشم آیدش این جان محقر که مراست؟
نیست در میکده عشق کسی را صائب
از دل و چشم خود این شیشه و ساغر که مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و ارزشهای درونی انسانهاست. شاعر از زیبایی و ارزش خاص خود سخن میگوید، با این حال به طور عمومی از انسانهای دیگر و دنیای خارجی فاصله میگیرد. او میگوید که عشق و درد در زندگیاش بسیار مهمتر از هر چیز دیگری است و به خودی خود در جستجوی حقیقت و اتصال به عشق است. همچنین، به این نکته اشاره میکند که هیچ چیز نمیتواند جلودار او در مسیر عشق باشد، و در نهایت، ارزشهای فردی و احساسات عمیق او از هر چیزی باارزشترند.
هوش مصنوعی: اشک من مانند دانههای زیبای یاقوت است که بر روی صورتم میریزد. این اشکهای ارزشمند، دریایی از احساسات من را تشکیل میدهند و هیچکس به اندازه من ارزش این گوهر و احساسات را درک نمیکند.
هوش مصنوعی: حرف حق هر چند از من بالاتر است، اما مانند منصور که سردار است، من هم برای بیان آن آمادگی بیشتری دارم.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر بنوشم، از غم و اندوه من کم نمیشود. راستی این شراب قرمز، دلیل آرامش و دلخوشی من است و چشمهای بد از آن دور باشد.
هوش مصنوعی: برای اینکه چیزی در زندگی کم شود، من باید بیشتر تلاش کنم. مانند ماه نو که برای روشنایی خود تنها به دل خود تکیه دارد؛ زیرا روزی که برای من مقدر شده، از دل من برمیخیزد.
هوش مصنوعی: من به خاطر داغ و دردی که دارم، نمیتوانم روی این بالش و بستر بخوابم، چون اینها خود نشانههای عذاب و رنج من هستند.
هوش مصنوعی: تنها با نیرو و جاذبه عشق میتوانم به مقصدی برسم، وگرنه واضح است که این پرنده که من هستم به کجا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ممکن نیست که جوانهام رشد کند، حتی اگر هر مژهام به اندازهی رگ آبی باران خیس شود.
هوش مصنوعی: آن کسی که ارزش جانهای دنیا را با یک نگاه نمیسنجد، چگونه ممکن است به چشمش این جان کوچک و حقیر من بیاید؟
هوش مصنوعی: در میکده عشق هیچ کس به اندازه من در توجه و احساس نمیباشد، چرا که این شیشه و ساغر تنها متعلق به من است و از دل و چشم من میبرخیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.