ندارد حاصلی چون زاهدان خشک لرزیدن
می خونگرم باید در هوای سرد نوشیدن
قدح خوب است چندانی که باشد کار با مینا
به کشتی در کنار بحر باید باده نوشیدن!
درین گلشن که دارد آب و رنگش نعل در آتش
چو داغ لاله می باید به برگ عیش چسبیدن
مده در مستی از کف رشته اشک ندامت را
که گمراهی ندارد در میان راه خوابیدن
مکن ای تازه خط با خاکساران سرکشی چندین
که بر خطهای تر رسم است خاک خشک پاشیدن
نباشد دانه را دارالامانی بهتر از خرمن
ز بیم داس خواهی تا به کی چون خوشه لرزیدن؟
چه می پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟
که چون نرگس سر آمد، عمر من در چشم مالیدن
مده زحمت به دیدن های پی در پی عزیزان را
که دیدن های رسمی نیست جز تکلیف وادیدن
دل روشن ندارد روزیی غیر از پشیمانی
که دارد زندگانی شمع از انگشت خاییدن
مرا از منزل مقصود دور انداخت خودداری
ندانستم که کوته می شود این ره به لغزیدن
به دیدن درد بی پایان من ظاهر نمی گردد
که با میزان میسر نیست کوه قاف سنجیدن
به اوراق خزان شیرازه بستن نیست بینایی
بساط عمر را ناچیده می بایست برچیدن
به نالیدن سرآمد گرچه عمرم، خجلتی دارم
که از من فوت شد در تنگنای بیضه نالیدن
ز چشم شرمگین دلبران ایمن مشو صائب
که شاهین مشق خونخواری کند در چشم پوشیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات و تجربیات خود میپردازد و به زندگی و گذر عمر اشاره میکند. او به اهمیت لذت بردن از زندگی در کنار سختیها و ناپایداریها اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که نباید به تأسف و پشیمانی گرفتار شد. شاعر میگوید که خوشیها مانند گلها در دنیای پر از رنج و درد فانیاند و از ناپایداری و سرکشی در برابر دیگران هشدار میدهد. همچنین، او بر این نکته تأکید میکند که زندگی کوتاه است و باید از هر لحظهاش بهره برد. در نهایت، بیان میدارد که دل نباید به امید خوشبختی غیرواقعی بسته شود و از ناملایمات زندگی نباید ناامید شد.
هوش مصنوعی: زاهدان خشک و بیاحساس نمیتوانند نتیجهای بگیرند؛ برای اینکه در هوای سرد، نیاز به گرما و احساس میباشد. باید خونگرم و سرزنده بود تا بتوان زندگی را به درستی تجربه کرد.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب خوب است به شرطی که در کنار دریا و در فضایی بینظیر باشد، زیرا باید از لذت و زیباییهای زندگی بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا که رنگ و بوی خاصی دارد، مثل نشانی از عشق، باید از نیکبختی و لذتها استفاده کرد و از زندگی لذت برد.
هوش مصنوعی: در حالتی که مستی تو را فراگرفته، اشک ندامت را از دست نده. زیرا گمراهی در خوابیدن در میانه راه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای خوش خط، با افراد خاکی و فرودست گستاخی نکن، زیرا بر روی خطهای تازه، پاشیدن خاک نشان از بیاحترامی دارد.
هوش مصنوعی: محل امنی برای دانه بهتر از انبار نیست، اما تا وقتی که خوشهها از ترس داس میلرزند، چه امیدی به آرامش وجود دارد؟
هوش مصنوعی: چه نیازی به پرسش درباره زیبایی بهار داری؟ وقتی که گل نرگس میچشد، عمر من به انتها میرسد و چشمهایم پر از غم میشود.
هوش مصنوعی: برای دیدن مکرر عزیزان زحمت نکش، زیرا این ملاقاتها تنها یک وظیفه و تکلیف است و جنبه رسمی دارد.
هوش مصنوعی: دل در هیچ روزی جز احساس پشیمانی، روشنایی ندارد. زندگی شمع نیز به مانند این است که از انگشت سوزانده شود.
هوش مصنوعی: من را از مقصد دور کرد، اما نتوانستم خودم را کنترل کنم؛ زیرا میدانستم این مسیر با لغزش کوتاه میشود.
هوش مصنوعی: درد من همیشگی و بینهایت است و هیچکس نمیتواند آن را درست بفهمد، چرا که مانند کوهی بلند نمیتوان آن را اندازهگیری کرد.
هوش مصنوعی: برای به پایان رساندن عمر و زندگی، نیازی به مرتب کردن و سامان دادن به مشکلات و مسائل نیست. همانطور که خزان و افسردگی به سراغ فرد میآید، باید متوجه بود که فرصتها و روزهای زندگی به سرعت میگذرد و بهتر است درنگ و تردید را کنار گذاشت و به واقعیت زندگی رسیدگی کرد.
هوش مصنوعی: با اینکه عمرم به پایان رسیده و دیگر نمیتوانم نالیدن را ادامه دهم، اما از این بابت شرمندهام که فرصتهایی را در گذشته از دست دادهام و در شرایط سخت هنوز نتوانستم به آنها توجه کنم.
هوش مصنوعی: از نظر دلبران شرمزده، لبخند و محبتشان تو را گمراه نکند، زیرا مانند شاهینی که برای شکار آماده است، ممکن است در زمانی ناگهانی به تو آسیب برسانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن
نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان
به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن
میان خلق میباید که عاشق راز نگشاید
[...]
ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
[...]
نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن
نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد
به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی
[...]
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
[...]
در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی
تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.