جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم
چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم
حلقه چشمی چو دور آسمان می خواستم
تا به کام دل نظر برماه تابانش کنم
پسته لب بسته او سنگ را دندان شکست
من به زوردست می خواهم که خندانش کنم
میوه فردوس را تاب نگاه گرم نیست
چون نظر گستاخ بر سیب زنخدانش کنم
از لطافت شمع من عریان نمی آید به چشم
به که از بیرون در سیر شبستانش کنم
بر ندارد سر زبالین دیده حیران من
گربه جای اشک اخگر در گریبانش کنم
خانه ای از خانه آیینه دارم پاکتر
هرچه هرکس اورد با خویش مهمانش کنم
هر خم موی گرهگیرش کمینگاه دلی است
من به این یک دل چه با زلف پریشانش کنم
مرکز پرگار حیرانی است چشم عاشقان
هم به چشم او مگر سیر گلستانش کنم
گرچه مورم صائب اما در مقام گفتگو
می توانم حرف در کار سلیمانش کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. او با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین، احساسات عمیق خود را ابراز میکند. عشق او به معشوقش چنان قدرتمند است که میخواهد تمام زیباییهای دنیا را به او تقدیم کند. در این مسیر، شاعر از تمثیلها و تشبیهات مختلفی استفاده میکند تا نشان دهد که چگونه نگاه عاشقانهاش به معشوقش، دنیا را برایش زیباتر و معنادارتر میکند. او همچنین از تلاش برای خنداندن و خوشحال کردن معشوقهاش سخن میگوید و نشان میدهد که حتی در عمق ناامیدی و حیرت، عشق همچنان قدرتمند است. در نهایت، شاعر به گوشهای خالی در دلش اشاره میکند که با زیبایی و عشق پر میشود.
هوش مصنوعی: شجاعت و جسارتی میخواهم تا بتوانم زیبایی و طراوت گلستانش را تماشا کنم و چشمان حیرانم را با لطافت و ظرافت ریحانش پر کنم.
هوش مصنوعی: میخواستم چشمی مثل دور آسمان داشته باشم تا از لذت دل، به ماه روشنش نگاه کنم.
هوش مصنوعی: من میخواهم با تلاش و قدرتی که دارم، کسی را که همواره سکوت کرده و درونش پر از سختی و درد است، خندان و شاد ببینم.
هوش مصنوعی: میوهای که از بهشت آمده، نمیتواند تحمل نگاه گرم و با شهامت من را داشته باشد؛ چرا که اگر به زیبایی او با جرات نگاه کنم، ممکن است دچار خطر شود.
هوش مصنوعی: شمعی که در دست دارم، به دلیل لطافتش، نمیتواند به خوبی دیده شود. من باید از بیرون بروم و در شبستانش بگردم تا بتوانم زیبایی واقعیاش را ببینم.
هوش مصنوعی: چشمان سرگردان من نمیتواند از زمین بلند شود، اگر جایی برای ریختن اشکهای آتشین وجود داشته باشد، آن را در گودال سینهام قرار میدهم.
هوش مصنوعی: من یک خانه دارم که پر از آینه است و در آن مهمانان را با هر چیزی که با خود آوردهاند، به خوبی پذیرایی میکنم.
هوش مصنوعی: هر گره از موهای او و هر چین و چروکی که دارد، میتواند باعث عاشق شدن دلی شود. حالا من با این یک دل چه کار میتوانم بکنم در حالی که او با زلفهای آشفتهاش اینگونه دلها را به دام میاندازد؟
هوش مصنوعی: مرکز پرگار، نماد نقطهای است که همه چیز حول آن میچرخد و میچرخاند. در اینجا، غم و حیرت عاشقان به گرد او میچرخد و تنها آرزوی آنها این است که با نگاه کردن به او، به زیباییها و نعمتهای زندگی پی ببرند و دلشان را شاد کنند.
هوش مصنوعی: هرچند که من در مقام خود شخصی کوچک مثل مور هستم، اما میتوانم در گفتگوهای خود از دانش و حکمت سلیمان بهره ببرم و سخن بگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرنه از جوش نزاکت بر تنش سنگین بود
تار و پود پیرهن از رشتهٔ جانش کنم
منصب مشعل فروزی داده عشقش سینه را
شمعها از آه روشن در شبستانش کنم
خودبخود گل می کند اسرار دلها، تا به کی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.