آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
پهلونشین سرو تو بند قبا بس است
خود را مزن بر آتش خونهای بیگناه
دست ترا بهار و خزان حنا بس است
بشکن به ناز بر سر شمشاد شانه را
زلف ترا ز حلقه به گوشان صبا بس است
ما را کجاست طالع گل، خار این چمن
دامن اگر نمی کشد از دست ما بس است
رشکی به آفتاب پرستان نمی برم
محراب خاکساریم آن نقش پا بس است
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است
صائب به خاک پای وی از سرمه صلح کن
در دودمان چشم تو این توتیا بس است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت یک معشوق میپردازد و شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین، احساسات خود را ابراز میکند. او از شرم و حیا در آینه، زیبایی ظاهری و درونی مخاطب، و عشق عمیق بدون نیاز به کلمات صحبت میکند. شاعر به نوعی تأکید دارد که عشق و زیباییهای معشوق کافی است و نیازی به ادا و اطوار بیشتری نیست. همچنین به تضاد و اندوهی که در عشق وجود دارد، اشاره میکند و از عشق خالصی صحبت میکند که در نگاهها و احساسات منتقل میشود. در نهایت، تاکید بر این دارد که بودن در کنار معشوق و تجربه این عشق خود به تنهایی کافی و لازم است.
هوش مصنوعی: آیینهای که تصویر تو را نشان میدهد، به اندازه کافی باشرم و حیاست. پهلوانان کنار تو، به زیباییات بسنده کردهاند و کافی است که این زیبایی را نشان دهند.
هوش مصنوعی: خود را در آتش خونهای بیگناه نینداز، زیرا دست تو همواره در بهار و خزان رنگ حنا دارد و نیاز به آسیب زدن به خود نیست.
هوش مصنوعی: با ناز و لطافت، به شانههای شمشاد بزن و زلف تو، که مثل حلقهای به نسیم صبح آراسته شده، کافی است.
هوش مصنوعی: ما کجا به خوشی و زیبایی گل میرسیم، اگر خارهای این چمن دامن ما را نمیگیرند، همین برای ما کافیست.
هوش مصنوعی: من احساس حسادت به کسانی که خورشید را پرستش میکنند ندارم، چرا که سجده و پرستش من به خاطر خاکساریام همین رد پای خداوند برایم کافی است.
هوش مصنوعی: برای نشان دادن عشق نیازی به کلمات نیست؛ کافی است که نگاهها به یکدیگر آشنا باشند.
هوش مصنوعی: به مقام و ارزش این فرد، با گذشت و رحمت نزدیک شو و از حسادت و کینهتوزی دوری کن؛ زیرا در چشمان تو، همین مقدار زیبایی و جاذبه کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درویش را سرا سر کوی فنا بس است
ترک متاع و خانه متاع سرا بس است
گو هرگزم ز فرش منقش مباش رنگ
پهلو منقش از اثر بوریا بس است
گر خازن حرم نزند نعره درای
[...]
ما را به راه عشق طلب رهنما بس است
جایی که نیست قبلهنما نقش پا بس است
جنس نگه زهرکه بود جلوه سود ما
سرمایه بهرآینهکسب صفا بس است
ننشست اگر به پهلوی، ما تیر او، ز ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.