کیستم من؟ مشت خار در محیط افتادهای
دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان دادهای
نیست ممکن چون سپند آرام را بیند به خواب
موری از دست سلیمان بر زمین افتادهای
جنت دربستهای با خود به زیر خاک برد
از ازل شد قسمت هر کس دل آزادهای
برنمیخیزد به صرصر نقشم از دامان خاک
وادی امکان ندارد همچو من افتادهای
میتوان از جبهه عشاق راز عشق خواند
نیست در صحرای محشر نامه نگشادهای
با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا
جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
علم رسمی میکند صائب دل روشن سیاه
عارفان را بس بود چون صبح لوح سادهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در مورد وجود و هویت انسان میپردازد. شاعر به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن خود را همچون دیواری محصور و غمزده میبیند. او به دلخوشیهای زودگذر دنیا اشاره میکند و از درد و رنجی که از عشق و جدایی به وجود آمده، سخن میگوید. همچنین به بیثباتی زندگی و ناپایداری حالتهای انسانی اشاره میکند و این نکته را تأکید میکند که انسان در این دنیای مادی نمیتواند به آرامش واقعی دست یابد. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که زندگی جز غم و اندوه چیزی برای عرضه ندارد و تنها عارفان میتوانند به عمق واقعیات پی ببرند.
هوش مصنوعی: من کیستم؟ من مانند خار زار هستم که در دنیای گستردهای گرفتار شدهام، با دل شجاع به دریا رفتهام و کشتیام را در میان طوفان رها کردهام.
هوش مصنوعی: دیدن آرامش و سکون مانند سپند (آتشافروز) برای کسی که در خواب دچار تردید و نگرانی است، غیرممکن است؛ تو در واقع به گونهای هستی که از دست سلیمان در زمین افتادهای و این وضعیت تو را میسازد.
هوش مصنوعی: بهشتی که دربسته است و کسی نمیتواند به آن دسترسی پیدا کند، با خود به زیر خاک بردهای. از آغاز، این سرنوشت هر کسی است که دلش آزاد و رهاست.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که نمیتوان از حالتی که در آن قرار گرفتهام، به آسانی خارج شد. من مانند کسی هستم که در زمین و در واقعیات زندگی گرفتار شده و نمیتوانم از این وضعیت رهایی یابم. به نوعی، وجود من به این شرایط وابسته است و نمیتوانم از آن جدا شوم.
هوش مصنوعی: میتوان از میان عاشقان، اسرار عشق را فهمید، اما در روز قیامت، کسی که نامهاش را باز نکرده، نمیتواند چیزی بگوید.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به دنبال چیزهای بزرگ و لذتهای زیاد باشی، با چیزهای ساده و کوچک مثل خوردن جگر راضی باش، زیرا این دنیا تنها مکان غم و اندوه است و آنچه برای ما فراهم شده، به سختی و اندکی به دست میآید.
هوش مصنوعی: دانش رسمی مانند صبحی روشن، دل تاریک عارفان را روشن میکند، ولی آنچه که لازم است، سادهدلی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابلق ایام را تا بر نشیند میرود
سبز خنگ چرخ پیش قدر او پالادۀ
کیستم من، مشت خار در محیط افتادهای
دل به دریا کردهای، کشتی به طوفان دادهای
مرکزیت رفت و هر سو والی و شهزادهای
برده اقطاعی و مردم را به غارت دادهای
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.