به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آید
به زخم خار دارم صبر تا گل در کنار آید
گلی نشکفت بر رخسارم از میخانه پردازی
مگر در خون خود غلطم که رنگم برقرار آید
سرشک تلخ من آن روز نقل انجمن گردد
که یارم با لبی شیرین تر از خواب بهار آید
به فرصت می توان خصم سبکسر را ادب کردن
مدارا می کنم با عقل تا فصل بهار آید؟
به راه عشق اگر خاری مرا در دامن آویزد
چنان گریم به درد دل که خون از چشم خار آید
مگر اشک پشیمانی به فریادم رسد، ورنه
چه دارم در بساط زندگی تا در شمار آید؟
نمی آید به کاری صائب اوراق پریشانم
مگر آن رخنه دیوار را روزی به کار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت صبر و تحمل در دشواریها اشاره دارد. شاعر بیان میکند که در انتظار بهار و زیباییهای آن است و به زخمها و دردهایش قناعت میکند تا زمان مناسب فرا رسد. او از تلخی و غم حاصل از جدایی و اشکهایش میگوید که امید به آمدن دوست و روزهای خوش را در دل دارد. همچنین به این نکته اشاره میکند که در روابط انسانی، باید با مدارا و صبوری برخورد کرد تا زمان مناسب برای حل مشکلات و آرامش فرا برسد. در نهایت، او به ناامیدی از حال خود و امیدواری به روزهای بهتر در آینده اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از کمبود و بیثمر بودن ناراحت نمیشوم و به آن رضایت میدهم، تا زمانی که فصل جدید با زیباییها و سرسبزیهایش فرا برسد. همچنین، در برابر درد و رنجی که دارم صبر میکنم تا زمانی که زیبایی و خوشی به زندگیام بازگردد.
هوش مصنوعی: گلی بر صورت من نروئیده است و هیچ زیبایی ندارم، مگر اینکه در خون خود غوطهور شوم تا رنگ و رویی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: روزگاری خواهد رسید که اشکهای تلخ من بر دلنوشتههایم ریخته خواهد شد، زمانی که عشق من با لبهایی شیرینتر از خوابهای بهاری به جمع ما بیاید.
هوش مصنوعی: میتوان در زمانی مناسب، دشمن بیفکر را به آداب رفتار آشنا کرد. من با حکمت و روش فکر میکنم تا وقتی که بهار فرامیرسد.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق، خارهایی به من آسیب بزند، آنقدر از دل تنگی و ناراحتی میگريم که انگار خون از چشمانم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میتواند بتواند به کمک من بیاید، اشکهای پشیمانی است، وگرنه در زندگی چه چیزی دارم که ارزش توجه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هیچ کس به کارم نمیآید و هیچ کس نمیتواند اوضاع آشفتهام را سامان بدهد، مگر آنکه روزی از طریق شکاف در دیوار، به راهحلی دست پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید
چواندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
[...]
برین دل هر دم از هجر تو دیگر گونه خار آید
ولی امید میدارم که روزی گل به بار آید
رفیقان هر زمان گویند: عاقل باش و کاری کن
خود از آشفتهای چون من نمیدانم چه کار آید؟
ز تیر خسروان مجروح گردند آهوان، لیکن
[...]
چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
مرا چون با تو کار افتاده است اینها چه کار آید؟
دلم را باغ و بستان خوش نمیآید، مگر وقتی
که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید
چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل
[...]
ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟
نروید گل ز خار خشک اگر صد نوبهار آید
دلم از رفتن غم شادمان گردد، چه میداند
که گر یک غم رود از سینهام بیرون، هزار آید
به مستی سر برآور، یا به ننگ هوش تن در ده
[...]
نمیخواهم که بوی پیرهن از نزد یار آید
گرفتم دیده روشن کرد، بیرویش چه کار آید!
گل روی بتان را سبزة خط در عقب باشد
بلی در گلستان حسن، گل پیش از بهار آید
ز بوی نو بهارم مرغ دل در اضطراب آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.