گنجور

 
صائب تبریزی

خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را

این مور برد چاشنی نوشخند را

زنگار می برد برش از تیغ آبدار

خط می کند رحیم نگاه کشند را

ریزد ز دیده اش گهر سفته بر زمین

هر کس که دید آن مژه های بلند را

خونهای خفته، دیده بیدار فتنه است

جولان مده به خاک شهیدان سمند را

خواهد به ناله ای دل ما را نواختن

آن کس که ساخت مطرب آتش سپند را

کام محیط را نکند تلخ، آب شور

تأثیر نیست در دل عشاق پند را

دارد زمین سوخته خط مسلمی

پروای داغ نیست دل دردمند را

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی

دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟

ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود

از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را

آسوده است نفس سلیم از گزند دهر

بیم از سگ شبان نبود گوسفند را

مردان ز راه درد به درمان رسیده اند

صائب عزیزدار دل دردمند را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۹۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را

بین زیر پای دیده این مستمند را

تا مردمان ترنج نبرند و دست هم

یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را

سرو بلند را نرسد دست بر سرت

[...]

خواجوی کرمانی

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را

و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را

پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

در گوش من مجال نماندست پند را

چون از کمند عشق امید خلاص نیست

[...]

صغیر اصفهانی

گردون همیشه پست کند ارجمند را

اینست رسم و قاعده چرخ بلند را

باشد به گردن همه محکم کمند آز

مرد آن بود که میگسلد این کمند را

بس سرکش است جان برادر سمند نفس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه