گنجور

 
صائب تبریزی

خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را

که کوری کاسه دریوزه می گردد گدایی را

کند با سخت رویان چرب نرمی بیشتر دوران

بود با استخوان پیوند دیگر، مومیایی را

نباشد یک قلم تأثیر با آه هوسناکان

به خون رنگین نگردد بال و پر، تیر هوایی را

اگر در سیر از چوگان ید طولی طمع داری

درین میدان چو گو تحصیل کن بی دست و پایی را

نباشد ز اقتباس نور، چشم ماه را سیری

الهی هیچ کافر نشکند نان گدایی را

ندارد گریه افسوس با اعمال بد سودی

که در جنس آب کردن، می فزاید ناروایی را

به مغزم بوی خون می آید امروز از تماشایش

که مالیده است بر چشم خود آن دست حنایی را؟

شود آسان دل از جان بر گرفتن در کهنسالی

که در فصل خزان، برگ از هوا گیرد جدایی را

ازان پهلو تهی از دوستداران می کنم صائب

که نتوانم به جا آورد حق آشنایی را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

نبودی دین اگر اقبال مرد مصطفایی را

نکردی هرگزی پیدا خدای ما خدایی را

رسول مرسل تازی که برزد با وی از کوشش

همین گنج زمینی را همان گنج سمایی را

گواهی بر مقامی ده که آنجا حاضران یابی

[...]

صائب تبریزی

رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را

که عشاق از خدا خواهند تقریب جدایی را

مرا سرگشته دارد چشم بی پروا نگاه او

نگردد هیچ کس یارب هدف تیر هوایی را!

تویی کز آشنایان گرد بر می آوری، ورنه

[...]

سلیم تهرانی

خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را

که بنماید به ما خوشتر ازین گلزار، جایی را

دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم گندم

اگر در خواب بیند همچو گردون آسیایی را

جهان آمیزشی با ذات حق دارد ولی فانی ست

[...]

فیاض لاهیجی

بیا ساقیّ و آتش در زن این زهد ریائی را

چو زاهد تا به کی سازم بت خود پارسایی را

به کاه عشق کوهی برنیاید، زور بازو بین

که چون با ناتوانی می‌کند خیبر گشایی را!

سبک پروازتر در اوج همّت هر که فارغ‌تر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیاض لاهیجی
اسیر شهرستانی

جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را

زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را

خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید

به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را

شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه