لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را

به دست دیو سپردیم خاتم جم را

حریم سینه عاشق عجب شبستانی است

که یک هواست در او شمع سور و ماتم را

مکن به عشق سخن نقل ای خرد برخیز

که به ز نقل مکان نیست نقل، ملزم را

اگر تپیدن دل ترجمان نمی گردید

که می شناخت درین تیره خاکدان غم را؟

زمانه ای است که با صد گره گشا خورشید

گره ز دل نتواند گشود شبنم را

چه حاجت است مسیحا به گفتگو آید؟

حجاب، شاهد عصمت بس است مریم را

به روی زنده دلی آفتاب خنده زند

که همچو صبح تواند شمرده زد دم را

محرران سخن، شاه بیت ابرویند

ز روی نسخه تشریح، روی عالم را

نماند فیض درین خشک طینتان صائب

مگر به آب رسانیم خاک حاتم را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۰۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اهلی شیرازی

زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را

حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را

ابولمظفر منصور قاسم پرناک

که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را

غمی نماند جهان را بیمن دولت تو

[...]

عرفی

منم که یافته ام ذوق صحبت غم را

به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را

ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن

مروت که ملامت بلاست ملزم را

به لذت ابد ار زنم او دلا مژده

[...]

صائب تبریزی

مَکِش زِ دستِ من، آن ساعدِ نِگارین را

که خون زِ دستِ تو، بسیار دَر دل است، مَرا

قدسی مشهدی

منم که داغ دلم دشمن است مرهم را

نمی‌دهم به شب قدر روز ماتم را

خدنگ یار مگر چاک سینه‌ام بگشود؟

که سوخت شعله طوفان عشق عالم را

به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه