خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
عالم سیاه در نظرم زان ستاره است
چون کودک یتیم درین تیره خاکدان
پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است
بر من چنین که سخت گرفته است روزگار
آزاده آن شرار که در سنگ خاره است
تیغ دو دم ندیده چه بیداد می کند
آن ساده دل که طالب عمر دوباره است
صائب کسی که عاقبت اندیش اوفتاد
هر چند در ره است به منزل سواره است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و تاریک شاعر میپردازد. او به خاطر غم و غیرت به یاد شخصی خاص، احساس درد و عصبانیت میکند و دنیای اطرافش را سیاه و بیروح میبیند. شاعر خود را مانند کودک یتیمی در خاک میداند که در کنار خودش آرامش نمییابد. او در برابر سختیهای زندگی احساس ناتوانی میکند و به یاد آتش عشق و آرزوهایش که شبیه به سنگ سخت است، میافتد. شاعر به روزگارش شکایت دارد و به سرنوشتش میاندیشد، در حالی که میداند که هرچند تلاش میکند، در نهایت ممکن است به مقصد نرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت آن گوشواره، در دلم احساس ناخوشایندی به وجود آمده است و به نظر من، در میان دنیای تاریک، آن ستاره (گوشواره) درخشان و قابل توجه است.
هوش مصنوعی: من در این دنیای تاریک و بیرحم مانند یک کودک یتیم هستم که تنها و بیپناه در کنار خاک و حیات خشک خود، به دنبال آرامش و امنیت میگردم.
هوش مصنوعی: زندگی بر من سخت و دشوار شده است، مانند شعلۀ آتش که در دل سنگ خارا وجود دارد و به راحتی نمیتواند خاموش شود.
هوش مصنوعی: افرادی که خواهان زندگی دوباره هستند، نمیدانند که با آرزوهایشان خود را در معرض خطر قرار میدهند و ممکن است دچار مشکلات بزرگتری شوند.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی خود آیندهنگر باشد و به خوبی تفکر کند، حتی اگر در مسیر موفقیت با مشکلاتی روبرو شود، در نهایت به راحتی به هدفش خواهد رسید و از آن بهرهمند خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی زمین ز سبزه و گل پر نگارهاست
وز چشم ابر بر سر هر دو نثارهاست
ناخورده هیچ باده و نابوده هیچ مست
در چشم های نرگس مسکین خمارهاست
گویی که صد هزار چراغ است و مشعله
[...]
چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
بر آفتاب روی که گرم نظاره است؟
از داغ تازه ای که به دست تو دیده ام
چون لاله در کفم جگر پاره پاره است
ما می رویم در دهن شعله چون نسیم
[...]
خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است
لعل تو آتش است و، تکلم شراره است
خود قندی و، دو لعل تو قند مکرر است
خود عمری و، دو زلف تو عمر دوباره است
سرو قد تو، ساعد دست ستمگریست
[...]
بی سبزه نوبهار ندانم چکاره است
معشوق ریش دار بهشت نظاره است!
روشن سواد دیده کند فهم مصرعم
عالم تمام یک جگر پاره پاره است
چشم دلم همیشه به سوی تو می جهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.