جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است
نقش پایش خاک را دامان گلچین کرده است
رشته سبحه است هر تاری ز زلف کافرش
بس که تاراج دل آن غارتگر دین کرده است
کرده است از سادگی محضر به خون خود درست
بال خود را هر که چون طاوس رنگین کرده است
قاف را در دیده ها کرده است بی وزن و سبک
پله ناز ترا آن کس که سنگین کرده است
هر که آگاه است از تردستی پیر مغان
چون سبو از دست خشک خویش بالین کرده است
کرده ام انگور شیرین را شراب تلخ من
خون خود را مشک اگر آهوی مشکین کرده است
صبح برخیزد صبوحی کرده از خواب گران
هر که وقت خواب، مینا شمع بالین کرده است
غفلت ما را سبب عمر سبک جولان شده است
خواب ما را این صدای آب سنگین کرده است
ما ازان حلم گرانسنگیم در عصیان دلیر
کبک ما را هرزه خند آن کوه تمکین کرده است
هر که صائب دارد از دنیا طمع آسودگی
فکر خواب عافیت در خانه زین کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غافل از دین شیوهٔ خود رسم و آیین کرده است
رسم و آیین رخنه ها در خانهٔ دین کرده است
شهسوار عشق در هنگامهٔ جان باختن
عیش بی اندیشه را در خانهٔ زین کرده است
از شفق هر شب مس افلاک ظاهر می شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.