نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام
جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
سبزه من میکند نشو و نما در زیر سنگ
نیست کوه غم گران بر خاطر بیکینهام
نیستم محتاج کسوت چون فقیران دگر
همچو به میروید از تن خرقه پشمینهام
گرچه صد پیراهن از خورشید روشنتر شدم
همچنان در خلوت روشنضمیران پینهام
میکند روز جزا بر طفل بازیگوش من
صبح شنبه را خمار عشرت آدینهام
مهره گل گشتم از گرد کسادی گرچه بود
کشتی دریایی از آب گهر گنجینهام
من که از نظاره یوسف نمیرفتم ز جا
نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینهام
نیست صائب بر دل صاف من از دشمن غبار
طوطی خوش حرف سازد زنگ را آیینهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام
همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
هر سر مویم چو سوزن رخنهای دارد ز غم
مشرق آه است چون مجمر سراسر سینهام
گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری
[...]
شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام
رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام
از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران
عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام
بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست
[...]
لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
[...]
سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
جوهر تیغ که گل کردهست از آیینهام
شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگینیست گرد خرقهٔ پشمینهام
چون گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.