آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت
خانمان سوزست برق بی نیازیهای حسن
ورنه آن آیینه رو حاجت به خاکستر نداشت
از بیابانی که سالم برد بیدردی مرا
غیر خون بی گناهان لاله دیگر نداشت
من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین
عشقبازی پله ای از دار بالاتر نداشت
چون هلال عید، دور جام یک دم بیش نیست
وقت آن کس خوش که چشم از چشم ساقی برنداشت
چشم خواب آلود ما مستغنی از افسانه بود
کشتی ما از گرانباری غم لنگر نداشت
بود صائب در گرفتاری حضور دل مرا
غیر دام اوراق ما شیرازه دیگر نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و موانع عاشقانه میپردازد. شاعر با بیان تصاویری از عشق و غم، به کمبودها و دشواریهای عاطفی اشاره میکند. او عشق را به عنوان یک تجربه خاص و فراتر از محدودیتهای دنیوی معرفی کرده و نشان میدهد که در ارتباط با معشوق، حتی مشکلات و غمها نیز نمیتوانند عشق را کاهش دهند. همچنین بر این نکته تأکید میکند که زیبایی و معنای واقعی عشق در لحظههای نابی نهفته است که باید از آنها بهرهبرداری شود. شاعر نسبت به جدایی و غم ناشی از آن واکنش نشان میدهد و در نهایت به عدم توانایی در فرار از این احساسات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناامیدی و حسرت شاعر اشاره دارد. او میگوید که لبهای معشوقش هیچ چیزی از دل او برنمیدارند و آب حیات و زندهکننده هم نمیتواند از عمق فکر اسکندر خارج شود. در واقع، این بیت نشاندهنده عبث بودن تلاشها برای دستیابی به چیزهایی است که در دل وجود دارد و اشاره به ناتوانی در تغییر امور دارد.
هوش مصنوعی: برق بی نیازیهای حسن چنان ویرانگری دارد که خانهها را میسوزاند؛ وگرنه آن چهره زیبای آینهگون نیازی به خاکستر ندارد.
هوش مصنوعی: در بیابانی که سالم به رضایت و بیدردی عبور کردم، تنها چیزی که مشاهده کردم، خون بیگناهان بود و دیگر هیچ لالهای در آنجا نبود.
هوش مصنوعی: من به بالاترین درجهٔ عشق و محبت رسیدم، وگرنه قبل از این، عشق و عاشقی هیچ ارزش و فرقی با سقوط از یک پله به پایین نداشت.
هوش مصنوعی: مانند هلال ماه عید که تنها لحظهای در آسمان میدرخشد، زمان خوشی برای کسی است که همیشه چشم از چشمان ساقی برنمی دارد.
هوش مصنوعی: چشم خواب آلود ما نیازی به داستانهای خیالی نداشت و کشتی زندگی ما به خاطر سنگینی غم، نمیتوانست لنگر بیندازد.
هوش مصنوعی: صائب در هنگام مشکلات، حضور دل من را تنها به دامهای نوشتاری محدود کرد و دیگر هیچ ترتیب و نظم خاصی نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز محبت، هرچه بردم سود در محشر نداشت
دین و دانش عرض کردم کس به چیزی برنداشت
هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر
قیمت چشم پرآبم چشمه کوثر نداشت
از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعلهای
[...]
زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت
غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت
عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد
تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت
بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند
[...]
پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
نور بینش با هزاران دیده اختر نداشت
سردی گردون به روشن گوهران امروز نیست
هرگز این خاکستر افسرده یک اخگر نداشت
از زبان گندمین افتاد در کارم گره
[...]
شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت
تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است
کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت
بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد
[...]
سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت؛
حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!
دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛
این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت
شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.