هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی دارد
که پروای لب خشک صدف گوهر نمی دارد
دلیل جوهر ذاتی است دلجویی ضعیفان را
که هر تیغی که باشد کند، سوزن بر نمی دارد
اگر خواهی دل روشن به آه گرم زور آور
که این آیینه غیر از آه، روشنگر نمی دارد
برآ از خویشتن گر شهپر پرواز می خواهی
که تا در بیضه باشد مرغ بال و پر نمی دارد
زنقش آرزو ساده است لوح سینه عاشق
که چون آیینه گردد صیقلی جوهر نمی دارد
لب میگون او را نیل چشم زخم باشد خط
وگرنه آتش یاقوت خاکستر نمی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون غم، آرزو، و دلجویی از دیگران میپردازد. شاعر میگوید که هنر نمیتواند غم را از دل برطرف کند و نشان میدهد که برای دل شادابی و روشنایی نیاز به تلاش و دلیلی عمیق است. همچنین، او به مفهوم پرواز و آزادی اشاره میکند و میگوید که برای رسیدن به آرزوها باید از خود گذشت و به تلاش ادامه داد. در نهایت، او تأکید میکند که زیبایی ظاهری و ظرافتها نمیتوانند عمق احساسات و جوهر انسانی را نشان دهند.
هوش مصنوعی: هنرور، با وجود هنر و استعدادش، نمیتواند غم را از دل خود دور کند، چرا که مانند صدفی که گوهر دارد، توجهی به آب و تر شدن لبهایش ندارد.
هوش مصنوعی: جوهر اصلی و ویژگی انسانی، توجه و محبت به افرادی است که آسیبپذیرترند. حتی اگر با مشکلات سختی روبهرو شوند، این محبت و دلجویی از آنها همچنان ادامه دارد و مانند سوزن، به سادگی آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دلات روشن و شفاف شود، باید با تلاش و جدیت و از دل، آهی سرد و جانسوز برآوری؛ زیرا این آینه (دل) فقط با چنین آهی میتواند روشنی و نور را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی پرواز کنی و اوج بگیری، باید از خودت بیرون بیایی و خودت را فراتر از محدودیتهایت ببینی. چون تا زمانی که در قفس خودت بمانی، نمیتوانی اجازهدهندهی بال و پر بودن خودت باشی.
هوش مصنوعی: آرزوهای زن سادهاند، چنان که سینه عاشق مانند لوحی میشود که وقتی صاف و صیقل بخورد، دیگر هیچ چیزی در آن نمیماند.
هوش مصنوعی: چشمان او مانند نیل و لبهایش مانند میگون است، اگرچه این زیبایی میتواند به چشم زخم دچار شود. در غیر این صورت، در صورتی که آتش یاقوت وجود نداشت، دیگر هیچ چیزی نمیتوانست به خاکستر تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میآشام غمت پیمانه و ساغر نمیدارد
به جز تبخاله بر لب ساغر دیگر نمیدارد
ندانم از خدا برگشته مژگانت چه میخواهد
که سر از سجده محراب ابرو برنمیدارد
تو بیپروا درون دل، ولی از حال او غافل
[...]
ز آه عاشقان اندیشهای اختر نمیدارد
ز دود تلخ پروا دیده مجمر نمیدارد
به تلخی صبر کن تا معدن گوهر توانی شد
که آب بحر چون شیرین شود گوهر نمیدارد
ز آسیب شکستن نیست شاخ پرثمر ایمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.