هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
نمک به پرسش داغ جگر نیامده است
تو ذوق از سر جان خاستن چه می دانی؟
که نامه بر ز درت بیخبر نیامده است
رساند صبح قیامت به زلف شب مقراض
هنوز روز سیاهم بر نیامده است
چگونه دانه ما سر برآورد از خاک؟
هنوز مو ز کف دست بر نیامده است
چه حاجت است به تکلیف، خانه خانه اوست
مگر به خانه دل، غم دگر نیامده است؟
امید بوسه ازان لب ز تنگ چشمی ماست
شرر ز آتش یاقوت برنیامده است
(عبث حباب به ساحل دو چشم دوخته است
ازین محیط کسی زنده برنیامده است)
(چسان میان کمر بستگان ستاده شویم؟
چو شمع گریه ما تا کمر نیامده است)
(دلیر می روی از پی سیاه چشمان را
کتاره نگهت بر جگر نیامده است)
(دلت به گریه خونین ما نمی سوزد
به چشم آبله ات نیشتر نیامده است)
(به ما که مردم آزاده ایم طعنه مزن
که سنگ بر شجر بی ثمر نیامده است)
اگر چه فکر تو صائب گذشته است از چرخ
هنوز طب به معراج بر نیامده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و ناامیدی شاعری میپردازد که در جستجوی عشق و آرامش است. شاعر اشاره میکند که هنوز خوشحالی و عشق بهطور کامل محقق نشده، و به دشواریهای فراوانی که در زندگی وجود دارد، اشاره میکند. او نکاتی دربارهی عدم تحقق آرزوها و انتظارهایش بیان میکند و از وضعیت ناامیدکننده خود سخن میگوید. همچنین با تصویرسازیهایی از دلمشغولیها و غمهایش، به نوعی تأسیس دنیایی درونی و پر از درد و رنج میکند و در نهایت بر این نکته تأکید میگذارد که به رغم تلاشها و آرزوها، هنوز هیچ چیز به ثمر نرسیده است.
هوش مصنوعی: لبخند هنوز از آن لبها خارج نشده و نمک به سوال حسرتآور دل نیامده است.
هوش مصنوعی: تو چه میدانی که چگونه شوق و خوشحالی از عمق وجود انسان سر برمیآورد؟ چراکه کسی که از در خانهات خبر ندارد، به تو نامهای نفرستاده است.
هوش مصنوعی: صبح قیامت با زلف شب در حال قطع شدن است، اما هنوز روشنایی روز برای من نیامده است و من در darkness هستم.
هوش مصنوعی: دانه چگونه از خاک سر بیرون میآورد در حالی که هنوز مویی از کف دست رشد نکرده است؟
هوش مصنوعی: چرا باید به خودمان زحمت بدهیم؟ خانه، خانهی اوست. مگر اینکه در دل، غمی غیر از این وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: امید بوسه از آن لب به خاطر نگرانی ماست، آتش خشم و اشتیاقی که از زیبایی یاقوتی برنخواسته است.
هوش مصنوعی: حبابی که به ساحل چشم دوخته، به بیهوده تلاش میکند، چون در این دریا هیچکس زنده نمیتواند بیاید.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانیم در کنار کسانی که باید محکم و استوار بایستند، ایستاده شویم؟ در حالی که هنوز اشکمان مانند شمعی که هنوز به نیمه نرسیده، جاری است.
هوش مصنوعی: بسیار شجاعانه به دنبال چشمان سیاه آن معشوق میروی، در حالی که دل من نتوانسته است بر خود ببالد که تو تا این حد به او عشق میورزی.
هوش مصنوعی: دلت به خاطر درد و رنج ما نمیسوزد و به نظر میرسد که خودت هم مشکل جدیتری نداری که بخواهی به ما توجه کنی.
هوش مصنوعی: به کسانی که انسانهای آزادهای هستیم، طعنه نزنید، چون سنگ به درختی که میوه ندارد اصابت نکرده است.
هوش مصنوعی: هرچند که ذهن تو به حقایق پی برده، اما هنوز واقعیتها به اوج و کمال خود نرسیدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوز طره او تا کمر نیامده است
ز پیچ و تاب رگ جان خبر نیامده است
باعتماد، سرین را بآن کمر مسپار
که مور خازن تنگ شکر نیامده است
همه حکایت مردم گیا فسانه شمار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.