گنجور

 
صائب تبریزی

نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما

بیرون به زور همت ازین ششدر آمدیم

مردم همان ز سایه ما فیض می برند

مانند سرو و بید اگر بی بر آمدیم

از زهر سبز شد قلم استخوان ما

تا در مذاق اهل جهان شکر آمدیم

ای عمر برق سیر، شتاب اینقدر چرا

آخر به این جهان نه پی اخگر آمدیم

صائب فتاد اطلس گردون به پای ما

روزی که از لباس تعلق بر آمدیم

گشتیم خاک تا ز فلک برتر آمدیم

مردیم تا ز بحر فنا بر سر آمدیم

چندین هزار بار فشاندیم خویش را

تا همچو آب در نظر گوهر آمدیم

چون باده آب شد ز لگد استخوان ما

تا از حریم خم به لب ساغر آمدیم

خوشوقت شد دماغ پریشان روزگار

روزی که ما چو عود به این مجمر آمدیم

ما را به چشم شور، حسودان گداختند

هر چند تشنه لب ز لب کوثر آمدیم

چون کاروان آینه از زنگبار چرخ

در گلخن جهان پی خاکستر آمدیم

آیینه را به دامن تر تا به کی نهیم؟

آخر به این جهان پی روشنگر آمدیم

ای قلزم کرم بفشان گرد راه ما

چون سیل اگر چه بی ادب و خودسر آمدیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
آشفتهٔ شیرازی

مطرب چه پرده زد که زپرده برآمدیم

چون شمع بهر دادن جان باسر آمدیم

رندان وزاهدان بهم آمیخته زوجد

بی پا و سر تمام زیکدر درآمدیم

در آب آتشین می عشق جمله غرق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه