گنجور

 
صائب تبریزی

شمع با مضطرب از دست حمایت باشد

مرگ بهتر ز حیاتی که به منت باشد

ثمر از بید و گل از شوره زمین می چیند

از تماشا نظر آن را که به عبرت باشد

خاک را چاشنی شهد مصفا دادن

چشمه کاری است که در شان قناعت باشد

خط که پروانه قتل است هوسناکان را

پیش بالغ نظران آیه رحمت باشد

باش بر روی زمین بر سر آتش چو سپند

تا ترا زیر زمین خواب فراغت باشد

چون صدف بخیه لب می شودش عقد گهر

هر که گنجینه اسرار حقیقت باشد

حیف و صد حیف که در حلقه این سنگدلان

نیست گوشی که پذیرای نصیحت باشد

گرچه پستیم، نیاریم فلک را به نظر

پایه مرد به اندازه همت باشد

دولت آن است که پیوسته و جاوید بود

دولت آن نیست که موقوف به نوبت باشد

دیولاخی است جهان در نظر او صائب

هر که را ره به پریخانه عزلت باشد

 
 
 
ناصر بخارایی

من و مسجد همه دانند که تهمت باشد

کار هر طایفه باید که به نسبت باشد

من گدایم، به عبادت نخرم باغ بهشت

در عطائی که بها رفت چه منت باشد

زهد کی کردم و چون رفت، بر این نیست گواه

[...]

سلیم تهرانی

بی توام ذوق کی از بستر راحت باشد

شام چون شمع مرا صبح قیامت باشد

دل که بی شور جنون است درو ذوقی نیست

در کبابی که نمک نیست چه لذت باشد

دل اگر همره یار است، خدا یارش باد

[...]

ادیب الممالک

کتبش یکسره قانون موقت باشد

لوح سوراخش دروازه دولت باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه