گنجور

 
صائب تبریزی

مرا به میکده هر کس که راه بنماید

در بهشت به رویش خدای بگشاید

بجز قلمرو مازندران کجا دیگر

کلاه گوشه مینا به ابر می ساید

در آن دیار اقامت مکن که از سردی

زبان آتش سوزان به زینهار آید

بیا به کشور مازندران که در سرما

بغیر آتش می آتشی نمی باید

چنان ربوده اشرف شده است دیده من

که التفات به سیر بهشت ننماید

چنان ز ابر نگردیده است جوشن پوش

که آفتاب در او تیغ کار فرماید

به جای باده مگر بحر را کشم بر سر

که می ز عهده این ابر بر نمی آید

اگر چه از دل سنگین دلبران سازند

بنای توبه درین بوم وبر نمی پاید

ازان همیشه بود بر قرار رنگ گلش

که ماه ماه در او آفتاب ننماید

به این دیار طرب خیز چشم بد مرساد

که کار باده ز کیفیت هوا آید

مرا ز تجربه کاران نصیحتی یادست

که توبه نامه به خط شکسته می باید

حدیث خوبی مازندران واشرف را

زبان کوته صائب چه شرح فرماید

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم

مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید

مرا چو گریان بیند بخندد از شادی

مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید

مسعود سعد سلمان

دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید

تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم

ز دیدگانم باران غم فرود آید

ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا

[...]

سنایی

زهی سزای محامد محمد بن خطیب

که خطبه‌ها همی از نام تو بیاراید

چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ

ز شاخسار همی بی‌ثبات نسراید

ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

بهار باز جهان را همی بیاراید

جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی

بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد

[...]

انوری

خدای کار چو بر بنده‌ای فرو بندد

به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید

وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی

ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید

چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه