ای آن که دل به عمر سبکرو نهادهای
در رهگذار سیل میان را گشادهای
کوری نمیرود به عصاکش برون ز چشم
خود خوب شو، چه در پی خوبان فتادهای؟
پیراهنی که میطلبی از نسیم مصر
دامان فرصتی است که از دست دادهای
آرام نیست بوی گل و رنگ لاله را
تو بیخبر چو سرو به یک جا ستادهای
تا میکشد دل تو به این تیره خاکدان
هرچند بر سپهر سواری، پیادهای
بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست
جز دست اختیار که بر هم نهادهای
امروز خانهای به صفای دل تو نیست
گر روزنش ز دیده عبرت گشادهای
داغ ندامت است سرانجام رنگ و بوی
صائب چه محو بوی گل و رنگ بادهای؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به فردی اشاره میکند که زندگی را بیخیال و بیمورد سپری کرده است. او به اهمیت خوب بودن اشاره میکند و میگوید که برای رسیدن به خوبی، باید ابتدا خود را خوب کند. همچنین، به فرصتهای از دست رفته و بیخبری از زیباییهای زندگی میپردازد. شاعر هشدار میدهد که در نهایت ندامت و حسرت از عواقب بیتوجهی خواهد بود و سرانجام، تنها چیزی که باقی میماند، دامنگیر شدن به پیامدهای اعمال است.
هوش مصنوعی: ای کسی که عمر خود را بیمقدار و بیخبر سپری کردهای، در مسیر زندگی خود، راهی برای عبور از مشکلات و بادهای پرخطر باز کردهای.
هوش مصنوعی: کسی که نابینا است، نمیتواند با عصای خود از خانه خارج شود. باید ابتدا چشم خود را درمان کند و خوب ببیند. چرا که در جستجوی زیباییها و خوبان است، اما ابتدا باید خود را اصلاح کند.
هوش مصنوعی: پیراهنی که در جستجوی آنی از نسیم مصر، نمایانگر فرصتی است که آن را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: بوی گل و رنگ لاله در فضایی آرام نیست و تو مثل سرو که بیخبر از زیباییها به یک جا ایستادهای.
هوش مصنوعی: دل تو در این دنیای سخت و تیره گرفتار است و هرچند که در آسمانها نیز مقام و جاهی داشته باشی، باز هم در نهایت در این خاکی زندگی میکنی و از خودت جدا نمیشوی.
هوش مصنوعی: هر چه در زندگی به دست آوردهای، بار مسئولیت آن بر دوش توست، به جز انتخابهایی که خودت با اختیار انجام دادهای.
هوش مصنوعی: امروز هیچ خانهای به زیبایی دل تو وجود ندارد، اگر با چشم عبرت و پند و اندرز به آن نگاه کنی.
هوش مصنوعی: نتیجهی پشیمانی و حسرت، چیزی جز یادآوری تلخ نیست. چه فایدهای دارد که در دنیای زیباییها، همچنان به عطر گلها و رنگ شراب فکر کنیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
بر هر دلی هزار گره برنهادهای
در روی من ز غمزه کمانها کشیدهای
بر جان من ز طره کمینها گشادهای
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
[...]
ای شمع به نشین که بپای ایستاده ای
باما نه در موافقت جام باده ای
تا تو نشسته بودی مجلس نداشت نور
ما چشم روشنیم که تو ایستاده ای
رازی که بر صحیفه دل می نگاشتی
[...]
ای صبرم از فراق تو بر باد دادهای
دل در بلای عشق تو گردن نهادهای
در شاهراه عشق تو دل بسته دیدهای
در بارگاه حسن تو جان هوش دادهای
در جنب نور روی تو خورشید ذرهای
[...]
ای بار نازنین مگر از فتنه زادهای
کامروز چشم فتنهگری برگشادهای
در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک
داد مرا تو از لب شیرین ندادهای
هستند در زمان تو خوبان گلعذار
[...]
تا کی دلا به دام غمش اوفتادهای
صد داغش از فراق به جانم نهادهای
تا چند جان به زلف دلاویز بستهای
تا سیل خون ز دیده روانم گشادهای
ای ماه مهربان چو سر زلف خویشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.