گنجور

 
صائب تبریزی

من که از وسعت مشرب به فلک ساخته‌ام

پیش خوی تو مکرر سپر انداخته‌ام

روی بر تافتن از من ز مسلمانی نیست

مه که ابروی ترا قبله خود ساخته‌ام

برگ سبزی به من از سرو تو هرگز نرسید

گرچه سرحلقه عشاق تو چون فاخته‌ام

نفس گرم ازین بیش چه تاثیر کند؟

جامه سرو ترا فاخته‌ای ساخته‌ام

تکمه چاک گریبان خجالت مپسند

این سری را که به امید تو افراخته‌ام

حسن را هیچ مبصر نشناسد چون من

که چو یعقوب درین کار نظر باخته‌ام

گرگ در پیرهنم جلوه یوسف دارد

تا ز زنگار خودی آینه پرداخته‌ام

فارغ از خلدم و آسوده از دوزخ صائب

من که با سوختن از هر دو جهان ساخته‌ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جهان ملک خاتون

تا که من نرد وفا با رخ تو باخته ام

مهره ی مهر تو در طاس غم انداخته ام

بار هجران تو بر جان من امروزی نیست

با غم عشق تو عمریست که در ساخته ام

همچو پروانه سرگشته به شمع رخ دوست

[...]

محتشم کاشانی

خانهٔ دوری دل از همه پرداخته‌ام

وانداران بهر تو وحدتکده‌ای ساخته‌ام

زیر این سقف مقرنس به ازین جائی نیست

که من تنگ دل از بهر تو پرداخته‌ام

هست دیگ طربم ز آتش بی‌دود به‌جوش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

همچو یعقوب ز نو مصلحتی ساخته‌ام

تازه نرد نظری با پسری باخته‌ام

به هواداری آن طرفه غزال چینی

دام در رهگذر آهویی انداخته‌ام

تا چه آید به من آخر ز هوسناکی دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه