گنجور

 
صائب تبریزی

دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد

به قدر آبله هر پای دیده ور گردد

ترا ز گرمروان آن زمان حساب کنند

که نقش پای تو گنجینه گهر گردد

ز شرم حسن محابا نمی کند عاشق

حجاب عشق مگر پرده نظر گردد

توانگری ندهد سود تنگ چشمان را

که حرص مور ز خرمن زیادتر گردد

اگر ز پای درآید نیفتد از پرگار

به گرد نقطه دل هرکه بیشتر گردد

ز روشنایی دل نفس گوشه گیر شده است

که دزد در شب مهتاب بیجگر گردد

طمع ز عمر سبکرو مدار خودداری

چگونه سیل ز دریا به کوه بر گردد؟

کجا رسد خبر دوستان به مشتاقی

که از رسیدن مکتوب بیخبر گردد

بس است زهد مرا بویی از شراب کهن

که خار خشک فروزان به یک شرر گردد

کشیده دار عنان نظر ز چهره یار

که این ورق به نسیم نگاه برگردد

چنین به جلوه درآیند اگر بلندقدان

فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

به روی تازه قناعت کن از ثمر صائب

که سرو و بید محال است بارور گردد

 
 
 
حکیم نزاری

چه می کنم ز دلی کو ز یار برگردد

روا بود که چنان دل ز دیده در گردد

مرا نباشد از آن دل که گر به جان آید

ز جورِ دوست بنالد ز عهد برگردد

دلم ز پایِ تو ای دوست بر نتابد سر

[...]

امیرخسرو دهلوی

سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد

دلم نماند که تیر ترا سپر گردد

بزن تو تیر که من آن سپر نمی خواهم

که دیده را ز رخت مانع نظر گردد

چو بر زمین گذری هیچ جانور نزید

[...]

ابن یمین

کریم زاده چو مفلس شود در او پیوند

که شاخ گل چو تهی گشت بارور گردد

لئیم زاده چو منعم شود ازو بگریز

که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد

صائب تبریزی

ز می فروغ لب یار بیشتر گردد

ز آب، آتش یاقوت شعله ور گردد

چه غم ز زخم زبان است خاکساران را؟

به گرد باد خس و خار بال و پر گردد

تو چون به جلوه مستانه قد برافرازی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

خوش آنکه دوستی از دوست باخبر گردد

هما به گرد سر مرغ نامه بر گردد

اگر نمی طلبد در حریم دیده ترا

سرشک بهر چه در چشمم این قدر گردد

تو چون خرام کنی، گر کسی دگر نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه