گنجور

 
صائب تبریزی

هر ساغری به آن لب خندان نمی‌رسد

هر تشنه‌لب به چشمه حیوان نمی‌رسد

آه من است در دل شب‌های انتظار

طومار شکوه‌ای که به پایان نمی‌رسد

عاشق کجا و بوسه آن لعل آبدار

آب گهر به خار مغیلان نمی‌رسد

از جوش عاشقان نشود تنگ خلق عشق

تنگی ز کاروان به بیابان نمی‌رسد

کارم به مرگ نخواهد گذاشت عشق

این کشتی شکسته به طوفان نمی‌رسد

در کشوری که پاره دل خرج می‌شود

انگشتری به داد سلیمان نمی‌رسد

وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار

دایم نسیم مصر به کنعان نمی‌رسد

کوتاهی از من است نه از سرو ناز من

دست ز کار رفته به دامان نمی‌رسد

هرچند صبح عید ز دل زنگ می‌برد

صائب به فیض چاک گریبان نمی‌رسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

شاها، به پایگاه تو کیوان نمی‌رسد

در ساحت تو گنبد گردان نمی‌رسد

جایی رسیده‌ای به معالی و مرتبت

کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمی‌رسد

آن می‌رسد به روضهٔ آمال از کفت

[...]

انوری

دردم فزود و دست به درمان نمی‌رسد

صبرم رسید و هجر به پایان نمی‌رسد

در ظلمت نیاز بجهد سکندری

خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمی‌رسد

برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

افسوس دست من که به کیوان نمی‌رسد

آوخ که دور چرخ به پایان نمی‌رسد

بر من نماند هیچ ملالی و محنتی

کز جور دور گنبد گردان نمی‌رسد

بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک

[...]

عطار

جان در مقام عشق به جانان نمی‌رسد

دل در بلای درد به درمان نمی‌رسد

درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز

دشوار می‌نماید و آسان نمی‌رسد

ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد

[...]

نجم‌الدین رازی

آلوده شد بحرص درم جان عالمان

وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد

دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر

وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه