گنجور

 
صائب تبریزی

ز گل تنها کجا بزم گلستان ساز می‌گردد؟

که این هنگامه گرم از شعله آواز می‌گردد

امید بازگشتن دل به زلف او عبث دارد

به ناف آهوان کی نافه هرگز بازمی‌گردد؟

به روی بستر گل خواب راحت نیست شبنم را

نقاب از روی گلرنگ که امشب باز می‌گردد؟

تعجب نیست گردد گرد خط داروی بیهوشی

نگه در پرده چشمی که خواب ناز می‌گردد

مشبک می‌شود چون پرده زنبوری از کاوش

اگر سد سکندر پرده این راز می‌گردد

تو کز اهل بصیرت نیستی قطع منازل کن

که بینا چون شرر و اصل به یک پرواز می‌گردد

ندارد در کمند جذبه بحر لطف کوتاهی

که هر موجی که می‌بینی به دریا بازمی‌گردد

ملامتگر سر از دنبال بد گوهر نمی‌دارد

زبان آتشین شمع خرج گاز می‌گردد

به فردای قیامت می‌فتد نشو و نمای ما

به این تمکین اگر قانون طالع ساز می‌گردد

سخن را روی گرم از قید خاموشی برون آرد

سپند از آتش سوزان بلند آواز می‌گردد

چو انجم تا سحر مژگان به یکدیگر نخواهی زد

اگر دانی چه درها در دل شب باز می‌گردد

درون پیکر خشک آتشی از عشق او دارم

که می‌سوزد چونی هرکس به من دمساز می‌گردد

به شمع صبح ماند شعله آواز بلبل را

همانا خامه صائب نواپرداز می‌گردد

 
 
 
صائب تبریزی

به نومیدی گره از کار سالک باز می‌گردد

نفس چون سوخت در دل شهپر پرواز می‌گردد

چه نقصان در وفای عاشق از پرواز می‌گردد؟

نگه هرجا رود آخر به مژگان بازمی‌گردد

اگر صدبار می‌سوزد سپند بی‌قرار ما

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

زبان حال عاشق، آن زمان غمّاز می‌گردد

که در دل بی‌قراری هم‌نشین راز می‌گردد

کشد از هم‌نشینان رازهای دل به رسوایی

نفس چون همدم نی می‌شود، آواز می‌گردد

چنان دلبسته یاد جمال اوست افغانم

[...]

اسیر شهرستانی

اگر آهی کشم افشاگرِ صد راز می‌گردد

اگر مژگان زنم بر هم پرِ پرواز می‌گردد

دلم صیدی است فتراکش نفس در سینه دزدیدن

به جولانگاه آن ترک شکار‌انداز می‌گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه