دل دیوانهٔ من دوست از دشمن نمیداند
چو آتش شعلهور شد آب از روغن نمیداند
غریبی و وطن یکسان بود دلهای حیران را
قفس را عندلیب مست از گلشن نمیداند
نمیافتد به فکر سینه چون دل گشت هرجایی
ز آهو چون جدا شد نافه پیوستن نمیداند
ز شکر درد و داغ عشق یک دم نیستم غافل
که قدر عافیت را هیچ کس چون من نمیداند
ز آتش دور میگردد از آن دایم سپند من
که آیین نشست و خاست در گلخن نمیداند
مگر خط نرم سازد دل چون سنگ خارا را
وگرنه دود آه ما ره روزن نمیداند
غبار خط به آب تیغ هیهات است بنشیند
برات آسمانی باز گردیدن نمیداند
مده زنهار عرض گفتگو صائب به بیدردان
که هر نادیده قدر بوی پیراهن نمیداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و درگیریهای درونی خود میپردازد. دل او نمیتواند تفاوت بین دوست و دشمن را تشخیص دهد و مانند آتش شعلهور، از همه چیز بیخبر است. غم و غریبی برای او یکسان است و در قفس غم، پرندهای تنهاست که از باغ به دور است. شاعر به درد و داغ عشق خود آگاه است و هیچکس نمیتواند ارزش عافیت را مانند او درک کند. او از آتش دوری میکند ولی نمیتواند از دردهایش برهد. ارتباطات انسانی و احساسات پیچیده او بهگونهای هستند که دیگران بهراحتی نمیتوانند آنها را درک کنند. در پایان، او به این نکته اشاره میکند که گفتوگو با افراد بیاحساس فایدهای ندارد، چون آنها حتی ارزش درد و رنج او را نمیفهمند.
هوش مصنوعی: دل بیخبر از خودم، عشق را از نفرت تشخیص نمیدهد. وقتی آتش شعلهور میشود، دیگر نمیفهمد که آب و روغن چه تفاوتی دارند.
هوش مصنوعی: غریبی و وطن برای دلهای پریشان هیچ تفاوتی ندارد؛ مانند قفسی است که بلبل مست از باغ و گلها بیخبر است.
هوش مصنوعی: سینه به خاطر محبت و شوقی که دارد، به فکر نیفتاده است. وقتی دل از هر سو پراکنده میشود، مثل آهو که از هم جدا میافتد. زمانی که نافه (موی گیسو) جدا شود، دیگر نمیداند چگونه به هم بپیوندد.
هوش مصنوعی: من همیشه در حال احساس درد و زخم ناشی از عشق هستم و هرگز غافل نیستم که هیچکس به اندازه من ارزش لحظههای آرامش و خوشی را نمیداند.
هوش مصنوعی: از آتش دور میشود، چون سپند من نمیداند که در گودال داغ چگونه باید رفت و آمد کرد.
هوش مصنوعی: آیا میشود که دل سخت و بیاحساس مانند سنگ نرم شود؟ در غیر این صورت، احساس درد و اندوه ما به حالتی نامرئی باقی میماند و هیچکس متوجه آن نخواهد شد.
هوش مصنوعی: غبار ناشی از خطای انسانی به هیچ وجه به سمت پاکی و روشنایی بازنمیگردد و نمیداند که چگونه میتواند به اصالت و معصومیت خود برگردد.
هوش مصنوعی: از بیان درد و مشکلات خود به کسانی که احساس و درک عمیقی ندارند پرهیز کن؛ زیرا هر کسی نمیتواند ارزش و زیبایی چیزهایی که ندیده را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شد گر خصم بداختر بهای من نمی داند؟
کمال عیسوی را دیده سوزن نمی داند
مگو واعظ حدیث دوزخ و جنت به اهل دل
که سرگرم محبت گلشن از گلخن نمی داند
تو بی پروا زبان خلق را کوتاه کن از خود
[...]
چو آهم گرم گردد، دوست از دشمن نمیداند
که آتش تند چون شد، آب از روغن نمیداند
ز شوق او دماغ پیر کنعان سوخت، پنداری
ره بیتالحزن را بوی پیراهن نمیداند
شکایت میکنند از باغبان، از گل نمینالند
[...]
جدا از کوی او شوقم گل و گلشن نمیداند
دلم ذوق تپیدن، دیدهام دیدن نمیداند
نیارم گفت حال خویش پنداری درین کشور
کسی درد دل ناگفته فهمیدن نمیداند
گهی در دیده جا دارد، گهی در سینة تنگم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.