پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید
اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید
نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را
در محیط بیکران دست از شنا باید کشید
گر نمی آیی برون از خود به استقبال مرگ
گردنی چون شمع در راه صبا باید کشید
پا کشیدن بر تو در راه طلب گر مشکل است
رهروان عشق را خاری ز پا باید کشید
تلخی زهر فنا از زندگانی بیش نیست
با لب خندان به سر این رطل را باید کشید
بهره چشم از بساط زود سیر روزگار
نیست چندانی که ناز توتیا باید کشید
چون میسر نیست سیر بحر بی کشتی ترا
تلخی دریا ز روی ناخدا باید کشید
تا درین بیت الحزن چون پیر کنعان ساکنی
بوی یوسف از گریبان صبا باید کشید
تا مگر چون دانه گندم بر آیی رو سفید
روزگاری سختی نه آسیا باید کشید
حسن عالم را به رنگ خویش برمی آورد
از سر هر خار ناز گل جدا باید کشید
من که چون یوسف قرار بندگی دادم به خویش
از عزیزان منت احسان چرا باید کشید؟
زود پیوندد شب کوته به خورشید بلند
خط چو سر زد دست ازان زلف دو تا باید کشید
هیچ مشکل نیست نگشاید به آه نیمشب
خویش را صائب به زیر این لوا باید کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کشید
به ز ناز سرو کز باد هوا باید کشید
با وجود قامتت سوسن ز رعنائی و لطف
گر کند دعوی زبانش از قفا باید کشید
ما اگر مشگ ختا گفتیم زلفت را به سهو
[...]
خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید
پای در دامان و دست از مدعا باید کشید
بار درد بی دوا بردن بسی آسانترست
کز طبیبان منت از بهر دوا باید کشید
منت دریا کشند ار قطره ای احسان کنند
[...]
دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید
خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید
تلخ و شیرین تا به کام خواهشت یکسان شود
ساغر لبریز تسلیم و رضا باید کشید
در سواد هند خوش در کشمکش افتاده ایم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.