آرام را خرام تو آتش عنان کند
آیینه را حجاب تو آب روان کند
بی درد بلبلی که در ایام جوش گل
اوقات صرف خاروخس آشیان کند
چون لاله سرخ روی برآید ز زیر خاک
هر کس به خون قناعت ازین سبز خوان کند
برگشتنی است پرتو خورشید بی زوال
صد سال اگر قرار درین خاکدان کند
نقصان نمی رسد به خریدار احتیاط
حاشا که این متاع گرامی زیان کند
در صدر آستانه نشینم که صدر را
اکسیر خاکساری من آستان کند
از سیم وزر مگو که سزاوار خنده است
زندانیی که فخر به بند گران کند
صائب شود عزیز جهان همچو ماه مصر
یک چند هر که بندگی کاروان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تصویرسازی از احساسات و معانی عمیق میپردازد. شاعر در آن به زیبایی طبیعت و عشق اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه عشق و زیبایی میتوانند زندگی را تحت تأثیر قرار دهند. او به مفهوم رنج و لذت در عشق اشاره کرده و به ارزشهای انسانی نظیر خاکساری و تواضع میپردازد. در نهایت، شاعر با بیان این که بندگی و احترام به دیگران میتواند فرد را در زندگی عزیز کند، به قدرت و زیبایی بندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی آرام و پیوسته حرکت کنی، آتش درونت را کنترل میکند و مانند آب روان، حجاب تو را شفاف میسازد.
هوش مصنوعی: بلبلی که در زمان شکفتن گلها بیدرد و بیغصه به پرواز و زندگیاش ادامه میدهد، با خیال راحت در میان علفها و گیاهان آشیانه میسازد.
هوش مصنوعی: زمانی که لالهی سرخ از دل خاک سر برمیآورد، هر کسی به نوبهی خود با خونریزی و زخمهایی که دارد، تلاش میکند تا از این برداشت تازه بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: خورشید همیشه خواهد درخشید و حتی اگر صد سال در این خاک بماند، باز هم بازخواهد گشت.
هوش مصنوعی: اگر خریدار با احتیاط عمل کند، هیچ کمبودی به او نخواهد رسید. به هیچ وجه این کالای با ارزش ضرر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: من در بالای درگاه نشستهام، زیرا humble خود من باعث ارزشمندی و اهمیت درگاه میشود.
هوش مصنوعی: از طلا و نقره صحبت نکن، زیرا چنین سخنانی خندهدار است. این مانند زندانی است که به زنجیرهای سنگین خود افتخار میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت کاروان باشد، مانند ماه مصر درخشان و عزیز خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند
وان نامه کان به نام ملک ارسلان بود
دست شرف از آن به تفاخر نشان کند
آن شهریار عدل کانصاف او همی
[...]
گیرد قدر عنانش و بوسد قضا رکاب
گر پای و دست قصد رکاب و عنان کند
هرگز به سالها نکند ابر نوبهار
آن مکرمت که دست تو در یک زمان کند
خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند
آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید
با آدمی مطالبهٔ نان همان کند
بس مور کو به بردن نان ریزهای ز راه
[...]
تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند
تیزی که روزگار بدو امتحان کند
تیزی که مردگان همه از بیم درریند
گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند
تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت
[...]
چشمت که قصد جان من ناتوان کند
گویم مکن به قصد دل، همان کند
مرغ دل آشیانه به زلف تو می کند
چون طوطیی که میل به هندوستان کند
آن کس که مانده بسته سودای زلف تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.