گنجور

 
صائب تبریزی

آرام را خرام تو آتش عنان کند

آیینه را حجاب تو آب روان کند

بی درد بلبلی که در ایام جوش گل

اوقات صرف خاروخس آشیان کند

چون لاله سرخ روی برآید ز زیر خاک

هر کس به خون قناعت ازین سبز خوان کند

برگشتنی است پرتو خورشید بی زوال

صد سال اگر قرار درین خاکدان کند

نقصان نمی رسد به خریدار احتیاط

حاشا که این متاع گرامی زیان کند

در صدر آستانه نشینم که صدر را

اکسیر خاکساری من آستان کند

از سیم وزر مگو که سزاوار خنده است

زندانیی که فخر به بند گران کند

صائب شود عزیز جهان همچو ماه مصر

یک چند هر که بندگی کاروان کند

 
 
 
مسعود سعد سلمان

شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند

وان نامه کان به نام ملک ارسلان بود

دست شرف از آن به تفاخر نشان کند

آن شهریار عدل کانصاف او همی

[...]

ادیب صابر

گیرد قدر عنانش و بوسد قضا رکاب

گر پای و دست قصد رکاب و عنان کند

هرگز به سالها نکند ابر نوبهار

آن مکرمت که دست تو در یک زمان کند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
خاقانی

خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز

کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند

آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید

با آدمی مطالبهٔ نان همان کند

بس مور کو به بردن نان ریزه‌ای ز راه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند

تیزی که روزگار بدو امتحان کند

تیزی که مردگان همه از بیم درریند

گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند

تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
امیرخسرو دهلوی

چشمت که قصد جان من ناتوان کند

گویم مکن به قصد دل، همان کند

مرغ دل آشیانه به زلف تو می کند

چون طوطیی که میل به هندوستان کند

آن کس که مانده بسته سودای زلف تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه