گنجور

 
صائب تبریزی

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟

چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

تا غبار خط او را در نظر داریم ما

منت روی زمین بر چشم تر داریم ما

فکر ما هر روز گردد یک سر و گردن بلند

تا نهال قد او را در نظر داریم ما

خار دامن می شود رنگ سبک پرواز را

چون ازان مژگان گیرا چشم برداریم ما؟

لاله زاری می شود عالم، اگر بیرون دهیم

داغهایی کز تو پنهان در جگر داریم ما

می کند ما را ز روی تلخ دریا بی نیاز

قطره آبی که در دل چون گهر داریم ما

نیست جود ساقی تردست، موقوف سؤال

چون سبو دست طلب در زیر سر داریم ما

همت ما می زند پر در فضای لامکان

بیضه افلاک را در زیر پر داریم ما

عالم آسوده را دریای پرشورش کند

از دل بی تاب خود گر دست برداریم ما

بر لب خاموش ما انگشت گستاخی مزن

تیغ ها پوشیده در زیر سپر داریم ما

موج دریا گرچه تردست است در حل حباب

در گشاد عقده ها دست دگر داریم ما

نیست آسان ترک می صائب خمارآلود را

از لب میگون او چون چشم برداریم ما؟

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۷۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

بسکه از ساز ضعیفی‌ها خبر داریم ما

چنگ می‌گردیم اگر یک ناله برداریم ما

عاشقان را صندل آسودگی دردسرست

تا به سر، دردی نباشد، دردسر داریم ما

ازکمال ما م‌می‌پرسی‌که چون آه حباب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما

ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما

بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم

گوییا دکانی از سنگ شرر داریم ما!

رهروان عشق را زاد دگر در کار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از طغرل احراری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه