گنجور

 
صائب تبریزی

می فشانم آستین بر افسر گوهرنگار

تا سرم را زیر پای خوش خرام آورده ای

از عبادت بر قبول خلق اگر داری نظر

روی در بتخانه از بیت الحرام آورده ای

می کشی دست نوازش هر نفس بر دوش زلف

تا کدامین مرغ زیرک را به دام آورده ای

نیست از غیرت به هر کس عرض دادن بی حجاب

دختر رز را چو در عقد دوام آورده ای

دیده رغبت گر از دنیای دون پوشیده ای

در همین جا روی در دارالسلام آورده ای

آرزوی عمر جاویدان ترا صائب بجاست

بی غم از ایام اگر صبحی به شام آورده ای

تا به روی کار خط مشکفام آورده ای

یکقلم روشن سوادان را به دام آورده ای