ز چهره حال دل زار من عیان باشد
که از شکستن دل رنگ ترجمان باشد
ز عمر رفته مراآه حسرت است نصیب
که گرد لازم دنبال کاروان باشد
ز عمر چشم اقامت مدار با قد خم
مبند دل خدنگی که در کمان باشد
لبم ز شکوه خونین نمیشود رنگین
دهان زخم مرا تیغ اگر زبان باشد
امین مخزن گوهر کنند بی سخنش
چو ماهی آن که درین بحر بی زبان باشد
به هر کجا که نشینم خجل ز جای خودم
نظر به پایه من صدرآستان باشد
ز کیسه تو کند خرج هر که محتاج است
کلید گنج تو در دست سایلان باشد
بغیر خط که ز لعل لب تو سر زده است
که دیده آتش یاقوت را دخان باشد
دمی که صرف به ذکر خدا شود صائب
هزار بار به از عمر جاودان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسی و غمگین بیانگر احساسات عمیق شاعر است. او از زخمهای دل و حسرت عمر رفته میگوید و رنجها و مشکلاتش را به تصویر میکشد. شاعر اشاره دارد که حال دلش از چهرهاش پیداست و زندگیاش پر از غم و اندوه است. او از هزینههای زندگی و نیازمندیهای خود صحبت میکند و به مقایسه زیباییهای محبت و عشق با درد و زخمهای عاطفی میپردازد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که یاد خداوند و ذکر او ارزشمندتر از عمر جاودان است.
هوش مصنوعی: از چهرهام میتوان فهمید که دلم به شدت شکسته است، زیرا رنگ و حالت صورت من نشاندهندهی حال خراب من است.
هوش مصنوعی: از عمر گذشتهام تنها حسرت نصیبم شده است که همچون گردی باید همواره در پی کاروان باشم.
هوش مصنوعی: از زندگی، به خاطر زیباییهای ظاهری و لحظات زودگذر دل نبند. مانند تیر کمانی هستی که در هر لحظه ممکن است پرتاب شود و به هدف نرسد. بر زیباییهای زودگذر متمرکز نشو، زیرا ممکن است باعث پشیمانیات شود.
هوش مصنوعی: لبم به خاطر درد و رنجی که دارم، رنگین نمیشود. حتی اگر زبانم از تیغ باشد و زخمهای زیادی را تحمل کرده باشد، باز هم نمیتواند جایی برای شکایت و شکوه داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی که در دلش رازهایی نهفته است، بیهیچ کلامی و بدون هیچ تلاشی آنها را حفظ میکند، مانند ماهی است که در آب بیصدا و آرام شنا میکند و هیچ کس از وجود آن باخبر نمیشود.
هوش مصنوعی: هر جا که باشم، به خاطر جایگاه خودم احساس شرمندگی میکنم، زیرا همواره نگاهها به من و مرتبهام است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به کمک نیاز دارد، از داراییهای تو بهرهمند میشود. زیر این میمونه که کلید ثروت و منابع تو در دست درخواستکنندگان است.
هوش مصنوعی: غیر از نشانهای که بر لبهای سرخ تو دیده میشود، دلایل دیگری برای زیبایی وجود ندارد که قابل توجه باشند؛ به این معنا که هیچ چیز نمیتواند به زیبایی رنگ لعل لب تو نزدیک شود.
هوش مصنوعی: لحظهای که به یاد خدا سپری میشود، ارزشش به اندازهای است که هزار بار بیشتر از عمر ابدی به حساب میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مَگری و مگو: «دریغ دریغ»
به یوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو: «فراق فراق»
[...]
مرا اگر چو دو چشمت هزار جان باشد
چو حلقۀ کمرت با تو در میان باشد
گر استخوانِ تنم هم چو سرمه خاک شود
هنوز بویِ تو ام در مشامِ جان باشد
چه گونه صورتِ شیرین هنوز در سنگ است
[...]
همیشه تا سپر مهر زرفشان باشد
غلام سایهٔ چتر خدایگان باشد
جهانگشای جوانبخت شیخ ابواسحاق
که پادشاه جهانست تا جهان باشد
سزد که سر به فلک در نیاورد ز علو
[...]
به پیش، صحنک ماهیچه چون عیان باشد
محقرست اگر صد هزار نان باشد
برای قیمه کشیدن نخود اولیتر
بلی چو مصلحت مطبخی در آن باشد
به وقت کله بریان زبان به چشم کنید
[...]
تا فلک بحر درفشان باشد
تا دل و دست بحر و کان باشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.