هرکه تسلیم به فرمان قضا میگردد
بر سرش ابر بلا بال هما میگردد
چه ضرور است کشیدن ز مسیحا منّت؟
کامرانی چو کند درد، دوا میگردد
بیریاضت نتوان شهره آفاق شدن
مه چو لاغر شود انگشتنما میگردد
واصلان گوش ندارند به افسانه عقل
راه گم کرده پی بانگدرا میگردد
در تمنای تو ای قافلهسالار بهار
گل جدا، رنگ جدا، بوی جدا میگردد
صائب از منت صیقل جگرم گشت کباب
ای خوش آن آینه کز خود به صفا میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی تأثیرات تسلیم شدن به قضا و قدر و ناملایمات زندگی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره دارد که هنگامی که فردی تسلیم اوضاع میشود، مشکلات و بلاها بر او سایه میافکند. او همچنین بیان میکند که هدف داشتن و تلاش در زندگانی ضروری است و بدون تلاش نمیتوان به موفقیت دست یافت. در ادامه به عشق و تمنا نسبت به یک معشوق اشاره میکند که باعث جدایی و تمایزها میشود. در نهایت، شاعر از تجربیات خود با ناکامیها و لذتی که در آینهی واقعیات زندگی یافت، سخن میگوید و به زیبایی خالص آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به سرنوشت و ارادهٔ خداوند تسلیم شود، در زندگیاش مشکلات و سختیها به مانند ابری بزرگ بر سرش میآید.
هوش مصنوعی: آیا نیازی هست که از مسیحا درخواست کمک کنیم؟ وقتی کسی به خوبی و خوشی میرسد، درد و مشکلش به خودی خود حل میشود.
هوش مصنوعی: بدون تلاش و زحمت نمیتوان به شهرت جهانی دست یافت. مانند اینکه وقتی ماه (مه) لاغر میشود، آسانتر به چشم میآید و مورد توجه قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: رهبران و دانایانی که به حقیقت و واقعیت نزدیکاند، به افسانهها و حرفهای بیهوده گوش نمیدهند. بلکه کسی که راه خود را گم کرده، به دنبال صدای واقعی و رهنما میگردد.
هوش مصنوعی: در آرزوی تو ای رهبر بهار، گلها رنگ و بوی منحصر به فرد خود را پیدا میکنند و از یکدیگر جدا میشوند.
هوش مصنوعی: صیقل دادن جگر من باعث شده تا حالتی شاداب و خوشایند پیدا کنم. ای کاش آن آینهای که از خود به پاكي میچرخد، همیشه در دسترس باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر ِ سودای تو اندر سر ما میگردد
تو ببین در سر شوریده چها میگردد
هر که دل در خم ِ چوگانِ سرِ زلفِ تو بست
لاجرم گوی صفت بی سر و پا میگردد
هرچه بیداد و جفا میکند آن دلبرِ ما
[...]
عقده چون وقت رسد عقدهگشا میگردد
غنچه ممنون عبث از باد صبا میگردد
زنگ روشنگر آیینه ما میگردد
در پریخانه ما جغد هما میگردد
درد صاف از دل خوشمشرب ما میگردد
[...]
دل پی لالهرخان همچو صبا میگردد
هیچ کس نیست بپرسد که کجا میگردد
جوهر آینه چون قبلهنما مضطرب است
هوس او نه همین در دل ما میگردد
خاک ما داده به باد ستم و میگوید
[...]
دل چو از پای فتد دست دعا می گردد
راهرو پیر شود راهنما می گردد
راستی را نبود هیچ زوالی به جهان
سرو اگر خشک شود باز عصا می گردد
آشنایی به جوانان نتوان کرد به زور
[...]
دل دیوانه ز زلفت چو رها میگردد
هست مرغی که ز کاشانه جدا میگردد
تا که مهر رخ تو شمع درونست مرا
مه چو پروانه به گرد سرما میگردد
لیک آن را که بود مهر تو با جان پیوند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.