گنجور

 
صائب تبریزی

گر شکر در جام ریزم زهر قاتل می‌شود

چون صدف گر آب نوشم عقده دل می‌شود

چون سکندر می‌خورد آیینهٔ عمرش به سنگ

از خضر یک آب خوردن هرکه غافل می‌شود

جامه بر تن کعبه را مجنون ما خواهد درید

کی ز سنگ کودکان دیوانه عاقل می‌شود؟

زیر هر برگ گلی صد نیش خار آماده است

با تن آسانی مکن عادت که مشکل می‌شود

قطره اشکم اگر از دل چنین چیند غبار

تا سر مژگان رسیدن مهره گل می‌شود

جان نخواهد برد صائب آفتاب از آه ما

وای بر شمعی که با صرصر مقابل می‌شود