از گردش افلاک کجا دل گله دارد
این خانه ویران چه غم زلزله دارد
هر چند شکستن پر و بالی است گهر را
یوسف ز دل آزاری اخوان گله دارد
از شکوه همین موج سراپای زبان نیست
دریا ز صدف هم دل پر آبله دارد
ابلیس کند راهزنی پیشروان را
این گرگ نظر از رمه بر سر گله دارد
چون شمع به معراج رسد کوکب بختش
در بزم جهان هرکه زبان گله دارد
مشتاب در ین ره که نفس سوختگانند
هر لاله دلسوخته کاین مرحله دارد
از زلف حذر کن که دلش چاک چو شانه است
هر کس که فزون ربط به این سلسله دارد
آن را که بود شوق به تن بار نگردد
ریگی که روان نیست غم راحله دارد
در سلسله اشک بود گوهر مقصود
گر هست ز یوسف خبر این قافله دارد
صائب به زر قلب دهد یوسف خود را
پاکیزه کلامی که نظر بر صله دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد
می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد
کس خیمه نیفراخت به سرچشمه حیوان
گاهی گذری خضر برین مرحله دارد
شاید که شود جلوه گر از غیب جمالی
[...]
از گرمروان خار مغیلان گله دارد
اینجاست که نشتر خطر از آبله دارد
از درد شکایت دل بی حوصله دارد
این خار ز پیراهن یوسف گله دارد
چون آه مصیبت زده آرام ندارم
[...]
دور از تو قدح شکوه صراحی گله دارد
از حسرت لعلت دل جام آبله دارد
تنها به دلی چشم تو راضی نشد از من
دزدی است که سر در پی این قافله دارد
آنجاکه خیالت ز تمناگله دارد
اندیشه اگر خون نشود حوصله دارد
چشمم ز هماغوشی مژگان گله دارد
این ساغر حیرت صفت آبله دارد
شمشادقدان را به گلستان خرامت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.