گنجور

 
صائب تبریزی

ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا

سیاه خیمه لیلی است دود آه مرا

ز داغ زیر نگین من است روی زمین

ز اشک و آه بود لشکر و سپاه مرا

چو گردباد به سرگشتگی برآمده ام

نمی رود دل گمره به هیچ راه مرا

حباب مانع جوش و خروش دریا نیست

ز مغز، شور نگردد کم از کلاه مرا

نمی توان به نصیحت عنان من پیچید

نداشت زلف به زنجیرها نگاه مرا

به رنگ زرد ز دینار گشته ام قانع

چو کهربا نپرد چشم بهر کاه مرا

نیم به همسفران بار از تهیدستی

که هست از دل صد پاره زاد راه مرا

حریف سرکشی نفس نیست یوسف من

حضیض چاه بود به ز اوج جاه مرا

چو شمع، زندگیم صرف شد به لرزیدن

نشد که دست حمایت شود پناه مرا

مرا به جاذبه، ای میر کاروان دریاب

که مانده کرد گرانباری گناه مرا

اگر چه گوهر من چشم می کند روشن

نمی خرند عزیزان به برگ کاه مرا

مرا به عالم بالا رساند یک جهتی

نگشت کعبه و بتخانه سنگ راه مرا

ز زهد خشک مرا زنده زیر خاک مکن

مبر ز میکده زاهد به خانقاه مرا

زبان عذر ندارم ز روسیاهی ها

مگر شود عرق شرم عذرخواه مرا

مرا ز سیل گرانسنگ هیچ پروا نیست

خراب بیش کند آب زیر کاه مرا

هزار لطف طمع داشتم ز ساده دلی

نکرد چشم تو ممنون به یک نگاه مرا

کجاست فرصت مشق جنون مرا صائب؟

که برده دست و دل از کار، مد آه مرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۲۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عبید زاکانی

بکشت غمزهٔ آن شوخ، بی‌گناه مرا

فکند سیب زنخدان او به چاه مرا

غلام هندوی خالش شدم ندانستم

کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا

دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی

[...]

امیر شاهی

بسوخت آتش عشق تو بی‌گناه مرا

بدوخت ناوک چشمت به یک نگاه مرا

به شمع نسبت بالای دلکشت کردم

روا بود که بسوزی بدین گناه مرا

فتاده بر سر راه تو روی از آن مالم

[...]

اهلی شیرازی

بود که گریه بشوید خط گناه مرا

سفید روی کند نامه سیاه مرا

اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق

خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا

خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش

[...]

شاهدی

اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا

فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا

چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت

برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا

گواه سوز درون اشک و چهره زرد است

[...]

بابافغانی

بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا

هنوز آن غرورست کج کلاه مرا

هزار پاره ی الماس از گلم سر زد

اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا

که برفشاند قبا بر من جراحت ناک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه