گنجور

 
صائب تبریزی

هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند

سیر با استادگی در عالم بالا کند

از دل پرخون بود در گریه چشم من دلیر

دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند

کار چون افتاد شیرین، کارفرما می شود

تیشه فرهاد ممکن نیست سر بالا کند

درفشاندن گر کند تقصیر از دون همتی است

هر که احسان همچو ابر از کیسه دریا کند

منع دلهای دونیم از ناله کردن مشکل است

شق زبان خامه لب بسته را گویا کند

می کند یاد گرانجانان سبک چون برگ کاه

قاف اگر گاهی گرانی بر دل عنقا کند

می تواند کرد بر گردن فرازان سروری

هر که در هنگام ریزش خنده چون مینا کند

نیست عیب خویش دیدن کار هر نادیده ای

سرمه توفیق تا چشم که را بینا کند

این دم گرمی که من از چرب نرمی دیده ام

نخل مومین می تواند ریشه در خارا کند

شهر زندان می شود صائب به چشم وحشتم

گردبادی چون نفس را راست در صحرا کند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه