هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت
شد وحشتم ز عالم صورت زیادتر
چندان که بیش آینه من جلا گرفت
با بی بصیرتی به دلیل اعتماد نیست
طفلی ز دست کور تواند عصا گرفت
از سیم و زر به هر چه فشاندیم آستین
در وقت احتیاج، همان دست ما گرفت
سهل است پاک ساختن ره ز رهزنان
آسان نمی توان سر راه از گدا گرفت
عشق غیور، عقل ما هیچکاره کرد
طوفان عنان کشتیم از ناخدا گرفت
بعد از هزار سال که شد چرخ مهربان
پای به خواب رفته ما را حنا گرفت
خود را به آستان کس بیکسان رساند
هر کس به بیکسی ز کسان التجا گرفت
چون نخل میوه دار، دل بردبار ما
سنگی ز هر طرف که رسید از هوا گرفت
شد دست کوتهم به رسایی امیدوار
روزی که شانه دامن آن زلف را گرفت
شوخی که ریخت خون من بیگناه را
اول به مزد دست ز من خونبها گرفت
خواب سبک، گران شود از خوابگاه نرم
شبنم ز روی بستر گل چون هوا گرفت؟
از بخت سبز شیشه پر باده است داغ
سروی که جای بر لب آب بقا گرفت
خون امیدوار مرا پایمال کرد
مشاطه ای که دست ترا در حنا گرفت
فرش است در سرای فقیران حضور دل
نتوان شکستگی ز نی بوریا گرفت
صائب ز توتیا ندهد آب، چشم خویش
هر دیده ای که سرمه ازان خاک پا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامینی چون تسلیم به تقدیر، عشق، و تجارب زندگی میپردازد. شاعر از مقاماترضا (رضایت) صحبت کرده و بیان میکند که هر کسی که به این مقام برسد، از الطاف الهی بهرهمند میشود. او همچنین به وابستگی انسانها به یکدیگر و نیاز آنها به کمک یکدیگر اشاره میکند. در عین حال، احساسات عمیق و گاهی دردناک عشق و زندگی را با نمادهایی چون نخل میوهدار و شبنم بر بستر گل به تصویر میکشد. شاعر به سختیها و چالشهای زندگی نیز پرداخته و اشاره میکند که تسلط بر آنها همیشه آسان نیست. در نهایت، او به ضعفها و امیدهای انسانها اشاره میکند که در حیات خود با آن مواجهاند.
هوش مصنوعی: هر انسانی که تسلیم رضایت خداوند شود، از آلام و مشکلات زندگی بهرهمند میشود و مانند پرندهای که در زیر سایه پرهای بزرگ خود آرامش مییابد، از آرامش پروردگار برخوردار میگردد.
هوش مصنوعی: ترس و وحشتم از دنیای ظاهر بیشتر شده است، به طوری که آینه وجودم نیز به طرز چشمگیری درخشانتر شده است.
هوش مصنوعی: کودکی که به خاطر نااگاهیاش به چیزها اعتماد میکند، نمیتواند از کسی که نابینا است کمک بگیرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دیگران کمک کردیم و سرمایهگذاری کردیم، در زمان نیاز به کمک، همان کمکها به ما برگشت.
هوش مصنوعی: راحت است که راه را از دزدان پاک کرد، اما دشوار است که از گدا چیزی گرفت.
هوش مصنوعی: عشق حسود باعث شد که عقل ما هیچ اثر نداشته باشد و در این شرایط طوفانی، کنترل زندگیمان را از دست ناخدای کشتی گرفتیم.
هوش مصنوعی: پس از هزار سال، زمانی که زمانه با عشق و محبت به خواب رفته است، ما را با رنگ حنا آراسته است.
هوش مصنوعی: هر کس که به کمک و پناهی نیاز داشته باشد، خود را به درگاه کسی میرساند و به یکسان از او درخواست یاری میکند.
هوش مصنوعی: دل صبور و ثابت ما مانند درخت نخل است که میوهدار است. این دل، سنگین و محکم است و هر بار که تلاطمها و مشکلات به آن نزدیک میشود، همچنان استوار و تحملپذیر میماند.
هوش مصنوعی: دست کوتاه من به شایستگی نرسید، امیدوارم روزی که شانه دامن آن زلف را گرفتم.
هوش مصنوعی: شوخی باعث شد که خون بیگناه من ریخته شود و ابتدا بابت دستم از من بهای خون خواستند.
هوش مصنوعی: خواب سبک و آرامی که روی بستر گل به خاطر شبنم نرم است، به سبب تغییر جوی و گرفتگی هوا، سنگین میشود.
هوش مصنوعی: از شانس خوب، شیشهای پر از شراب وجود دارد که درخت سرو، نشانی از زندگی را در کنار آب به دست آورده است.
هوش مصنوعی: امید و آرزوهای من را ستم و سرکوب کرده است، همانطور که آرایشگری که دستان تو را در رنگ حنا فرو برد.
هوش مصنوعی: در خانه فقرا، فرش حضور دل به گونهای است که نمیتوان آن را از هم گسست؛ حتی اگر از نی بافته شده باشد.
هوش مصنوعی: چشم خود را به هیچ دارویی از خاک نمیتوان پاک کرد، زیرا هیچ چشمی نمیتواند از اثرات تربیت و آگاهی خود دور بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انوار وجه توست که ارض و سما گرفت
کلِ وجودْ جودِ وجودِ شما گرفت
در نور مهر ذرهٔ سرگشته محو شد
لاهوتیئی ز های و هویات هوا گرفت
بلبل خروش دارد و پروانه سوز دل
[...]
دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت
مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت
با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح
هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت
بر باد رفت حاصل عمر عزیز من
[...]
از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت
در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت
در خواب عاشق آمدی و پای نازکت
چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت
بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل
[...]
دامان ناز برزد وتیغ جفا گرفت
سرمست در رسید و گریبان ما گرفت
گردید تیر غمزه مستش به خون من
هر چند دست او به شفاعت حنا گرفت
شب گفتم آنقدر سخن از بیخودی به یار
[...]
آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
چون برق عشق بود که در آشنا گرفت
ای بس که در فراق تو از بخت واژگون
نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت
هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.