مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد
که شمع از بال و پر افشانی پروانه می لرزد
گرانی می کند دست تهی بر نخل بارآور
چو افتد در میان عاقلان دیوانه می لرزد
نلرزد بیجگر از تیغ لنگردار چندانی
که از قرب گرانجانان دل فرزانه می لرزد
اگرچه بی طلب رزقش به پای خویش می آید
همان مرغ قفس را دل به آب و دانه می لرزد
بود در ملک هستی حکم سیلاب فناجاری
که بر خود کوه و کاه اینجا به یک دندانه می لرزد
دل آگاه چون از رگ غافل می تواند شد؟
زبیم آسیا در خوشه دایم دانه می لرزد
چه دست و پا تواند زد دل بی دست و پای من؟
که از زلف گرهگیر تو دست شانه می لرزد
غم جان گرامی نیست یک مو تن پرستان را
که جغد از گنج گوهر بیش بر ویرانه می لرزد
نریزد چون دل از بیگانگان در دامنم صائب؟
که از آواز پای آشنا این خانه می لرزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.