اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد
جهان از خنده برق تجلی گلستان گردد
نگه دارد خدا از چشم بد، حیرانیی دارم
که اشک گرمرو در چشم من خواب گران گردد
چه خواهد بود حال کشتی بی ناخدای ما
در آن دریای پرشورش که لنگر بادبان گردد
به نیکان هر که بنشیند، بدان را نیک پندارد
نشیند با بدان هر کس، به نیکان بدگمان گردد
چرا آواره او فکر خان و مان کند صائب؟
چرا در فصل گل بلبل به گرد آشیان گردد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت یک معشوق با زلف سیاهش اشاره میکند و میگوید که اگر زیبایی او نمایان شود، دنیا پر از شادی و سرور خواهد شد. او از خداوند طلب حفاظت میکند تا از چشمزخم در امان بماند، زیرا نگرانیهایی در دل دارد. شاعر به حال کشتی بیناخدا اشاره کرده و از بیسرانجامی آن در دریای پرخروش سخن میگوید. او همچنین به این نکته توجه میکند که هر کس با نیکان بنشیند، آنها را نیک خواهد پنداشت، در حالی که نشستن با بدان موجب بدگمانی نسبت به نیکان میشود. در پایان، شاعر به این فکر میرسد که چرا بلبل در فصل گل به دنبال آشیان خود است و همچنان در آوارگی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: اگر زلف سیاه او از پرده بیرون بیفتد، جهان از خنده و روشنایی زیبا به مانند گلستان خواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوند مرا از چشمِ بد محفوظ نگه دارد. من حالتی گیج و دلنگران دارم که اشکهای گرمم در چشمانم سنگین میشود و به خواب میرود.
هوش مصنوعی: حال کشتی بدون ناخدا در دریاهای آشوبناک چه خواهد شد که بادبانش به لنگر تبدیل شود؟
هوش مصنوعی: هر کسی که در جمع نیکان قرار بگیرد، به خوبیهای آنها اعتماد خواهد کرد. اما اگر با افراد بد همراه شود، به نیکان نیز بدگمان خواهد شد.
هوش مصنوعی: چرا صائب، بیسر و سامان به فکر خانه و زندگیاش باشد؟ چرا در فصل بهار، بلبل به دنبال آشیانهاش برود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد
گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد
نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت
نشان بینشانی را نشان او نشان گردد
به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن
[...]
دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد
ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد
مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند
که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد
چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم
[...]
سپاهان رابهریک چنددولتها جوان گردد
هوایش عنبر افشاند،زمینش گلستان گردد
زخارستان اندوهش گل عشرت ببار آید
درودیوارش از شادی بهشت جاودان گردد
هواهایی ز دلگیری چورای دشمنان تیره
[...]
سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد
به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد
چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد
گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد
ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل
[...]
زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
زآتش رشته های شمع با هم یکزبان گردد
زکوه غم مترسان سینه دریادل ما را
که این بار گران برکشتی ما بادبان گردد
تماشای رخش بی پرده از چشم که می آید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.