گنجور

 
صائب تبریزی

خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست

رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست

می کند بس دل پر آبله را شق چو انار

چون به، این گرد کز آن سیب زنخدان برخاست

خط پاکی است بر آیینه صفا جوهر را

از رخ او خط مشکین به چه عنوان برخاست؟

خاک در کاسه خورشید جهانتاب کند

این غباری که ازان چهره تابان برخاست

زان خط سبز کز آن چهره گلرنگ دمید

موی از سبزه بر اندام گلستان برخاست

فتنه را عالم پر شور کمر می بندد

مگر از جای خود آن سرو خرامان برخاست؟

پیش دریای پر آتش چه نماید شرری؟

لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست

غوطه در چشمه خورشید زند دیده وری

که چو شبنم سبک از گلشن امکان برخاست

می شود در صف عشاق علم، جانبازی

که به تعظیم خرامش ز سر جان برخاست

رفتن از عالم پرشور به از آمدن است

غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست

برد از سرمه چنان گوشه چشمت آرام

که نفس سوخته از خاک صفاهان برخاست

تا من از گرمروی بادیه پیما گشتم

از ره کعبه روان خار مغیلان برخاست

نشد از خون جگر دست و دهانش رنگین

هر که صائب ز سر نعمت الوان برخاست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست

سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست

این چه روی است که از گوشه برقع بنمود

که قیامت ز نهاد من حیران برخاست

خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش

[...]

ابن یمین

یا رب این بوی خوش از روضه رضوان برخاست

یا نسیم سحر از ساحت بستان برخاست

یا ز چین سر زلفین چو شام بت من

صبحدم باد صبا غالیه افشان برخاست

بوی پیراهن یوسف مگر از جانب مصر

[...]

سلمان ساوجی

ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال

به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست

به هوای چمن خلق تو جان داد به باد

هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست

زان سر زلف بریدند که دردورانت

[...]

صائب تبریزی

قد موزون تو روزی که به جولان برخاست

هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست

خار خار دلم از سینه نمایان گردید

بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست

شرم عشق است که پامال نگردد هرگز

[...]

حزین لاهیجی

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست

با قیامت قد او دست و گریبان برخاست

چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟

صبح از بزم تو، با زخم نمایان برخاست

چقدر حوصله ساز است دل آب شده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه