آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
بر خاطر ما ابر شب جمعه گران نیست
این پخته نمایان همه خامند سراسر
یک داغ جگرسوز درین لاله ستان نیست
دل را تهی از شکوه به گفتار توان کرد
بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست
از قرب کجان، راست برآرد به ستم دست
از تیرچه اندیشه، چو در بحر کمان نیست؟
امید خراج از عدم آباد، فضولی است
ما را طمع بوسه ازان غنچه دهان نیست
نگذاشت نفس رات کنم عمر سبکسیر
آرام درین قافله چون ریگ روان نیست
کوتاه نظر عاقبت اندیش نباشد
تیری که هوایی است مقید به نشان نیست
یکرنگ بود سال و مه کوی خرابات
اینجا شب آدینه و روز رمضان نیست
کفاره تقصیر بود خواب پریشان
ما را گله ای صائب از اوضاع جهان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گمشد پی عشاق بیک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که: ما از همه بهتر
[...]
آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
[...]
رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم روی گشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بی برگ نوا را چه شناسد
[...]
لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست
بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست
از شرم در بسته روزی نگشاید
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
جانها همه از شوق عدم جامه درانند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.